Jm:
اون کوک بود اون اینجا چی کار میکرد!؟
اگه ته بفهمه اون اومده حالش بد میشه
اگه اون بفهمه ته از حامله هست چی!؟
یعنی چی کار میکنه!؟
همینجوری داشتم فکر میکردم نباید کوک بفمه که من اینجا کار میکنم یا شایدم به اون ربطی نداره اون ته رو ول کرد اره اون نمیتونه هیچ کاری کنه
که کوک منو صدا کرد
+جیمین هیونگ!؟ خودتی!؟
جیمین:سلام اقای جئون
+جئون!؟ اقا!؟ هیونگ منم کوکی
جیمین:نه تو کوکی نیستی کوکی از وقتی که ته رو ترک کرد برای ما مرد
بعدش رفتم که کوک دستم رو گرفت
+هیونگ وایسا به حرفم گوش کن من به خواست خودم ته رو ترک نکردم
که داد زدم
جیمین:اسم ته رو به زبونت نیار تو باعث شدی ته ته من افسردگی بگیره حالش بد شه الانم حق نداری اسمش رو به زبونت بیاری
+هیونگ لطفا بهم گوش کن خواهش میکنم من هنوز ته رو دوست دارم من عاشقشم
جیمین:ولی اون تورو دوست نداره اون تورو دیگه نمیخواد
نباید بهش میگفتم که ته حاملس ته هنوز کوک رو دوست داشت همیشه با ما راجب کوک صحبت میکنه ولی کوک نباید اینارو بفهمه نمیخوام ته اسیب ببینه
بعد این حرفم کوک دستم رو ول کرد و منم رفتم وقتی کارم تموم شد و رسیدم خونه به نامجون هیونگ همه چی رو گفتم ته تازگیا یه ذره حالش بهتر شده بود تازگیا کمتر از کوک بهمون میگفت
دو ماه بعد
ته الان هفت ماهشه و باید بیشتر از قبل مراقبش باشیم چون دکتر بهمون گفته از الان حاملگیش خطرناک تر میشه و تو این دو ماه کوک دست از سر من برنمیداشت و میخواست ته رو ببینه کوک همه چی رو برای من تعریف کرده بود و من درکش میکردم اما بازم باید به ته دلیلی ترک کردنش رو همون موقع میگفت ولی اون بخاطر ته این کارو کرده کوک دیگه با خانوادش قطع رابطه کرده بود. تنها زندگی میکرد نامجون هم خبر داره چون کوک به هردوتامون گفته بود ولی ما هنوز به کوک نگفته بودیم که ته حامله هست امروز به زور نامجون قرار بود کوک و ته همو ببینن من راضی نبودم ولی نامجون هم به اندازه من نگران ته ته هست و من بهش اعتماد دارم پس منم قبول کردم خیلی نگران واکنش ته بودیم من زودتر رفتم به کافه ای که قرار گذاشته بودیم تا به کوک بگم که ته حامله هست و نباید زیاد بهش فشار بیاد و ناراحت بشه یا استرس داشته باشه و عصبانی بشه ولی بازم مامانم که ته قراره همه ی این احساس رو احساس کنه
جیمین:کوک باید یه چیزی راجب ته بهت بگم
+باشه هیونگ
جیمین:کوک باید بهم قول بدی خودت رو کنترل کنی باشه
+چی شده هیونگ داره نگرانم میکنی
جیمین:کوک ته حامله هست
+چی!؟ یعنی چی حامله هست!؟ اون بعد از من با کسی تو رابطه بوده!؟
جیمین:نه خنگول اون بچه ی تورو حامله هست تو موقعی که رابطه داشتید تو ته خالی شدی!؟
+اره اون شب کاندوم نداشتم و فک کردم میتونم تو ته های نشم ولی نشد
جیمین:بله و نتیجه اش هم شد بچه تو و ته که الان ته هفت ماه حامله هست پس زیاد بهش فشار نیار ابن حاملگی برای ته خیلی خطرناکه دکتر گفته که حتی ممکن که موقع زایمان مادر رو از دست بدیم یعنی ته ما میخواستیم ته رو مجبور کنیم که بچه رو بندازه ولی اون گفت که این بچه منو کوک من میخوام نگهش دارم حتی اگه کوک هم نباشه من میخوامش حاضرم به خاطرش بمیرم کوک لطفا خواست باشهKook:
بعد از شنیدن حرفای جیمین هیونگ هنگ کرده بودم من داشتم بابا میشدم و اونم از کسی که عاشقشم خیلی خوشحال بودم ولی بعد اینکه هیونگ در مورد خطراته حاملگی ته گفت واقعا ناراحت شدم و نگران ته بودم من اون تنها گذاشتم من بچه ام رو تنها گذاشتم کاری کردم که ته افسردگی بگیره و این شرایط سخت رو بدون من پشت سر بذاره
داشتم فکر میکردم که جیمین هیونگ گفت
جیمین:کوک ته و نامجون اومدن
برگشتم سمت در کافه باورم نمیشد اون ته بود تدی بر من بود چقدر بامزه شده تپل تر شده بود و موهاش فر شده بود و شکمش بزرگ شده اون اون بچه ی تو شکمش بچه ی منه برای منو تهTea:
اون کوکی بود کوکی من بغض کرده بودم ولی اون منو ترک کرد اون منو بچه ام رو ترک کرد من از اون متنفرم رو به نامجون هیونگ کردم و گفتم
_میخوام برم خونه
نامجون:ته بیا به حرفاش گوش کن لطفا
کوک اومد سمتم
+ته سلام من برگشتم
اشکام سرازیر شدن برگشتم سمتش و با گریه داد زدم
_منو ته صدا نزن اصلا چرا برگشتی ها چرا دوباره اومدی تو منو ترک کردی منو ولی کردی و رفتی امریکا میدونی من چقدر سختی کشیدم نمیدونی مگه نه چون اصلا برات مهم نبود ازت متنفرم متنفرم
+ته لطفا اینجوری نکن بیا به حرفم گوش کن من به خواست خودم ترکت نکردم مجبور بودم به خاطر تو خواهش میکنم به حرفم گوش کن
بعد نامجون هیونگ بهم گفت که داره راست میگه من به نامجون هیونگ و جیمین هیونگ اعتماد داشتم پس رفتم که به حرفش گوش کنم ولی حالم خوب نبود سر گیجه داشتم نمیتونستم تعادلم رو حفظ کنم داشتم به سمت میز میرفتم که بشینم که یهو چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدمخب نگاه کنید چه سریع این پارت گذاشتم
ازش لذت ببرید 🌈🌈🌈🌈🌈🌈
YOU ARE READING
Its Hard But Im Ok [Complete]
Teen Fictionخب بریم سراغ معرفی شخصیت ها و خالصه داستان کاپل اصلی:کوکوی بچه من کاپل فرعی رو فعلا قرار ندادم تا ببینم چی میشه شایدم اصلا کاپل فرعی در کار نباشه ژانر:مدرسه ای . درام. اسمات+18 خلاصه داستان : کیم تهیونگ وقتی 7 سالش بوده پدر و مادرش رو در یک تصادف...