part(6)

807 82 2
                                    

Kook:
روش خیمه زدم و لبهامو گذاشتم رو لباش و وحشیانه شروع کردم به بوسیدن طمع لباش معرکه بود نمیتونستم ازش سیر بشم
ولی به خاطر اینکه نفس کم اورده بودیم مجبور بودیم از هم جدا بشیم
+ته خیلی دوست دارم
_منم کوکی
چ بعد یه لبخند مستطیلی زد
دستم نزدیک پیراهنش کردم و با یه حرکت پارش کردم
ته معلوم بود خجالت کشیده چون هم سرش پایین بود هم لپاش قرمز شده بود خیلی کیوت بود واقعا
_تدی بر چرا خجالت میکشی من که بالاخره همه جات رو میبینم
بعدش به گردنش حمله کردم و شروع کردم به مارک کردن گردن ته
همینجوری پایین میرفتم که رسیدم به شلوارش و شلوارش رو در اوردم ته دستاش رو گذاشته بود رو صورتش تا نگاه نکنه دستاش رو گرفتم گفتم
+ته ته منو نگاه کن
بعد باکسرش رو در اوردم و شروع کردم به مالیدن دیک ته
دیدم داره لباش گاز میگیره تا صداش در نیاد و این منو اذیت میکرد
دستم بردم سمت دهنش و با انگشتم مانع گاز گرفتن لب ته شدم و در گوشش گفتم
+ته من میخوام صدای ناله هات رو بشنوم پس لطفا خفشون نکن
بعد حرکت دستم رو بیشتر کردم که صدای ناله های ته در اومد
یکی از انگشتامو بردم تو دهن ته بعد اینکه خیس شد در اوردمش و بردم سمت سوراخ ته و واردش کردم ته به کمرش قص داد و ناله هاش شدید تر شد
_اهه.. اه کوکی
+جانم!؟
_خیلی.. اههه... خوبه اههه
با شنیدن این حرف خوشحال شدم که ته داره لذت میبره دومین انگشتم هم واردش کردم و همین طور سومی ته خیلی تحرک شده بود
_اههه... کوکی
+ته منو الان باید چی صدا بزنی!؟
_اههه.... ددی
+افرین بیبی بوی
_ددی اههه... من... اههه... خودت رو اههههه.... میخوام
+چی میخوای ته اسمش رو بگو تا بهت بدمش
_فاک اهه.... میخوام با اون دیکه لعنتیت اههه.... منو به فاک بدی.... اههه.... میخوامش
+باشه تدی برم الان بهت میدمش
دنبال کاندوم میگشتم ولی پیدا نکردم گفتم توش خالی نمیشم
یه دفعه دیکم رو وارد ته کردم که یه لحظه نفس ته رفت
_اهه... ددی هق.... درد اههه..... داره.... اههه.... درش بیارن... اهههه...
+صبر کن عشقم الان عادت میکنی
ته داشت گریه میکرد بعده چند دقیقه ته علامت داد که شروع کنم
شروع کردم به ضربه زدن صدای ناله هامون تو اتاق پیچیده بود بعده حدود 15 دقیقه ته کام کرد و منم تو ته خالی شدم کنارش دراز کشیدم وای من تو ته خالی شدم قرار بود توش خالی نشم اگه حامله بشه چی!؟
نه بابا با یه بار که نمیشه حامله شد
انقدر خسته شده بودم که حال فک کردن به اینا هم نداشتم پس خوابیدم
صبح که بیدار شدم ته هنوز خواب بود اروم بلند شدم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون رفتم تو پذیرایی
چیزی که میدیدم رو نمیتونستم باور کنم بابام رو مبل نشسته بود و معلوم بود خیلی عصبانیه
متوجه من شد و بهن نگاه کرد خیلی ترسیده بودم چون بابام نمیدونست که من گی هستم واقعا نمیخواستم برای ته اتفاقی بیوفته
بابای کوک:بیا اینجا
رفتم پیشش که ببینم چی میگه
+بله!؟
ب ک:دیگه نمیخوام تورو به عنوان پسرم بدونم تو دیگه پسر من نیستی
+چی!؟ چی داری میگی بابا!؟
ب ک:اگه میخوای که این موضوع به حقیقت تبدیل نشه ازش جدا شو
+نه
با قاطعیت تمام گفتم
ب ک: پس بهتره زود وسایلت رو جمع کنی چون میری پیش عموت
عموم!؟ عموم امریکا بود یعنی میخواست منو با سته امریکا نه من نمیخوام ته رو تنها بزارم
+نه من هیجا نمیرم
ب ک:باشه پس من زندگی رو برای اون پسر که تو اتاق خوابیده جهنم میکنم میدونی که میتونم
بابام خیلی قدرتمند بود هر کاری میتونست انجام من نمیتونستم ته رو تو خطر بندازم پس قبول کردم واقعا سخت بود باید ته رو ترک میکردم ولی من دوباره میام ته ته من زود برمیگردم قدرتمند میشم و میام که دوباره باهم یه زندگی خوب رو شروع کنیم با هزارتا التماس بابام رو راضی کردم که تا بعد از ظهر پیش ته بمونم تا باهاش خدافظی کنم

Tea:
با نوری که به چشام میخوردم چشام رو باز کردم کوک رو دیدم که بالا سرم نشسته و داره موهام رو نوازش میکنه
_صبح بخیر
+صبح بخیر عشقم شب خوب خوابیدی؟
_اوهوم .... میشه برم حموم!؟
+معلومه برات لباس تمیزم گذاشتم درد داری!؟ میخوای کمکت کنم حموم کنی؟
_نه زیاد درد ندارم خودم میتونم
رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون به گوشیم نگاه کردم که دیدم حدود 30 میس کال داشتم و همشون هم یا نامجون هیونگ بود یا جیمین هیونگ به جیمین هیونگ زنک زدم که گفت باید زود برم بار چون صاحب کارم عصبیه پس زود حاضر شدم و روبه کوک گفتم
_کوکی من باید برم
+چرا اتفاقی افتاده!؟
_ام... نه چیزه خاصی نیست فردا تو مدرسه میبینمت
خواستم برم که کوک دستم رو کشید و بغلم کرد
+ته خیلی دوست دارم همیشه عاشقت میمونم مراقب خودت باش به غیر از من با کسه دیگه صمیمی نشو همیشه پیش هیونگات باش
چرا کوکی اینجوری حرف میزد اتفاقی افتاده یعنی!؟
ولی الان باید سریع برم بعدا باهاش حرف میزنم
_باشه کوکی منم دوست دارم خیلی زیاد تو هم مراقب خودت باش فعلا
+خدافظ ته ته من
یه غم خاصی تو صدای کوک بود ولی نمیتونم الان بهش فک کنم پس سریع رفتم یه تاکسی گرفتم که منو به بار برسونه با کمک کوک تونسته بودم از اون کار دربیام ولی هنوز صاحب کارم چندوقت در میون بهم زنگ میزنه و من میرم که به جای گارسون هایی که مرخصی دارن کار کنم البته بعضی اوقات مثلا وقتایی که بار شلوغه

خب خب ببخشید کمه امروز یه ذره کار داشتم نتونستم زیاد اپ کنم و بعدا جبران میکنم
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید🌈💜🌈💜🌈💜
من قرار نیست برای ووت شرط بزارم پس اونو میسپرم به خودتون 💙💜💙💜💙💜💙

Its Hard But Im Ok [Complete]Where stories live. Discover now