𝐅𝐥𝐢𝐫𝐭𝐞𝐝 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐭𝐡𝐞 𝐖𝐫𝐨𝐧𝐠 𝐏𝐞𝐫𝐬𝐨𝐧

1K 123 11
                                    

『𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐘𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧
   𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫𝐬: Endless_Infinity    
   𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫: 𝐀𝐯𝐲     
   𝐆𝐚𝐧𝐫: 𝐒𝐦𝐮𝐭, 𝐂𝐨𝐦𝐞𝐝𝐲』

خلاصه ای از داستان:

چه ایرادی داشت که مثل دو تا دوست تا صبح شب نشینی کنن؟اما قضیه کاملا برعکس بود و ژان حس کرد با پیاده شدن از ماشین کف دست‌هاش خیس از عرق شده.قلبش محکم تو سینه اش می‌کوبید و دلش می‌خواست زمین همون لحظه دهن باز کنه و اونو تو خودش ببلعه.اصلا چطور امکان داشت با فقط با یه جمله لاس زدن کارش به همچین جای بدی کشیده بشه؟

****

صدای ضرب موسیقی اونقدر زیاد بود که گوش ها رو کر میکرد.همه سرشون گرم صحبت و رقصیدن بود اما اوضاع برای شیائو ژان فرق میکرد، قصدش از اومدن به این بار محلی که درست مقابل محل کارش قرار داشت،پر کردنِ وقت خالیِ بعد از کارش بود.

همه با ریتم بالا و پایین می پریدن و هماهنگ در حال رقصیدن بودن و یه عده هم یه گوشه ی خلوتی از بار رو برای ور رفتن باهم و بوسیدن انتخاب کرده بودن.

شیائو ژان سر راهش با چندتا دختر زیبا برخورد کرد و اگه شانس یارش بود میتونست یکیشون رو برای گذروندن یه شب برای خودش داشته باشه.اما اوضاع همیشه به همین شکل پیش می رفت، هیچکس در نهایت باهاش نمی خوابید و حتی خودش هم دلیل اینهمه بد شانس بودنشو نمیدونست.شاید دخترا فقط بخاطر پول باهاش وقت میگذروندن.

البته امشب قرار بود با تمام شب ها فرق داشته باشه،شاید امشب قرار بود شانس در خونشو بزنه چون درست همون لحظه که ای افکار از سر ژان میگذشت با یه خانم سکسی و جذابی که لباس جذب قرمز رنگش اندام خوش تراششو به نمایش میگذاشت چشم تو چشم شد.

آخرین باری که کمی خوش گذرونده بود رو به یاد نمیاورد چون اخیرا بدجوری درگیر کار شده بود.با جذابیت راهشو به سمت اون زن کج کرد و در مقابل زن با دیدنش نیشخندی زد.

وقتی ژان به مقصد دلخواهش رسید لبخند زد و گفت " هی سلام خوشگله،از همون لحظه ی اولی که دیدمت فهمیدم برازنده و زیباترین بانوی این جمعی" در انتها چشمکی چاشنی جمله ی چاپلوسانه اش کرد.

زن با لبخند لطیفی گفت" واو متشکرم مرد جذاب" و ریز خندید.
ژان در حالی که یکی از صندلی های پشت پیشخوان رو کنار می کشید گفت" با یه نوشیدنی موافقی؟"

زن با لحن فریبنده ای پرسید " اونی که قراره حساب کنه تویی؟"

" چرا که نه؟" و بعد از فراخواندن متصدی بار گفت " هرچی که دلت میخواد سفارش بده"

زن بدون معطلی رو به متصدی بار گفت" به بطری ویسکی لطفا"

شیائو ژان متعجب از سفارش زن پرسید " یه بطری؟؟؟ "

" قراره با هم بنوشیم "  زن با لبخند گفت و همین اتفاق هم افتاد.گفتگوی بین اونها مدتی ادامه پیدا کرد و لاس زدنشون با هم تمومی نداشت.

شیائو ژان از همه جا بی خبر بعد از مدتی مست شد.زن اونو به سمت خلوت تری از بار هدایت کرد و با مهربونی گفت " عزیزم همین الان برمیگردم" و بوسه ای به گونه ی ژان زد.

ژان منتظر برگشت اون زن موند.بعد از ده دقیقه انتظار بالاخره ژان به خودش اومد و فهمید چه اتفاقی افتاده.اون زن طوری ناپدید شد که انگار هیچوقت تو این بار نبود.

تلو تلو خوران به راه افتاد و طولی نکشید که خشم وجودشو در بر گرفت.یعنی باز هم گول خورده بود؟واقعا اون زن برای خریدن یه بطری ویسکی ازش سوءاستفاده کرده بود؟

شیائو ژان با خودش فکر کرده بود که دیگه وقت خوابیدن رسیده اما شانس امشب هم قصد نداشت نیم نگاهی بهش بندازه.اخیرا بخاطر کار تحت فشار زیادی بود و فقط میخواست با کمی خوش گذرونی ریلکس کنه.متاسفانه تنها توانایی که داشت لاس زدن با بقیه و جوک گفتن بود.با این حرف که شاید بعدا فرصت بهتری براش پیش بیاد سعی کرد خودشو آروم کنه اما در نهایت ژان باز هم یه باکره ی عصبانی بود.به سمت نزدیک ترین آدمی که کنارش بود برگشت و انشگت اشاره اش رو به سمت شخصی که لبخند اغوا کننده ی روی لبش داشت گرفت و گفت"هی تو!! "

و با لحن شیطنت آمیزی ادامه داد " میخوای باهام بخوابی؟"

حقیقت این بود که نه میتونست صورت اون شخص رو به خوبی ببینه و نه میتونست درست سر پا بایسته.تار کردن دید ژان حداقل کاری بود که از دست نصف بطری ویسکی برمیومد.

ژان هیچ جوابی از اون شخص دریافت نکرد، طوری که فکر کرد داره با دیوار حرف میزنه.ناگهان دستی به سمتش دراز شد و محکم دستشو گرفت.
اون شخص صورتشو به گوش ژان نزدیک کرد و با صدای آروم و خش داری گفت " من تاپم"

ژان مست بود اما تونست جز به جز حرفای اون شخص رو بشنوه، بی اختیار به سرفه افتاد. منظورش از تاپ بودن چیه؟ ژان چندباری پلک هاشو روی هم فشرد و باز کرد تا دید بهتری داشته باشه.وقتی دیدش بهتر شد فهمید کسی که مقابلش ایستاده یه مرد قد بلند و جذابه که با نگاه سرد روی صورت بی حسش و هاله ای از سرما دورش بهش خیره شده.

لعنت، اون با یه مرد لاس زده بود!

ژان در حالی که دستش توسط اون مرد به سمت بیرون از بار کشیده میشد با لکنت گفت" عام...اوه...خب...من فکر کردم که شما ...."

پسر با نیشخندی روی صورت جذابش گفت"فکر کردی که من چی ام؟"

اوه لعنت، شاید شیائو ژان واقعا یه بای سکشوال باشه.چون شخصی که مقابلش قرار داشت مردی بود که بیش از اندازه جذاب به نظر می رسید.با خودش فکر کرد که اصلا داشتن همچین صورت بی نقصی قانونیه؟

ژان تو ذهنش به خودش لعنت فرستاد،بالاخره از حرکت ایستادن و مقابل یه ماشین لوکس متوقف شدن.

"میخوایم کجا بریم؟" این سوال احمقانه ای بود که ژان پرسید .

مرد به خودش زحمت جواب نداد و به سردی گفت" سوار شو "

" عا...ها؟ راستشو بخواید جناب آقایــــ... "

" ییبو !" مرد با جدیت گفت.

ژان با لبخندی که ثانیه به ثانیه بیشتر روی صورتش می خشکید گفت"بله، ییبو درسته ؟ خب من شیائو ژان هستم،راستشو بخواید چند لحظه پیش داشتم باهاتون شوخی میکردم.منظوری نداشتم "

مرد فقط بهش نگاه کرد.مغز ژان حالا هوشیار تر شده بود و میتونست بفهمه دقیقا چه اتفاقی داره میوفته.

ییبو با خونسردی پرسید " تا حالا با یه مرد سکس داشتی؟" و ژان با شنیدن این حرفای زشت و مستهجن گُر گرفت.

ژان با گونه های داغ شده از خجالت با صدای تقریبا بلندی گفت"هی !!چطور میتونی همــ...همچین حرفای زشتی رو انقدر بلند بگی؟ " ژان همچین هم پسر با شرم و حیایی نبود اما هیچ ایده ای در مورد سکس با همجنس نداشت و اصلا به یاد نمیاورد که حتی یک بار هم از سایت های پــ ورن ویدئوهایی با این محتوا دیده باشه.

و حالا حسی که داشت فراتر از غافلگیر شدن بود!چطور اون پسر میتونست همچین جملاتی رو به این راحتی تو یه مکان عمومی مثل پارکینگ حتی اگه یک نفر هم اونجا نباشه به زبون بیاره!

" کسی که اول درخواست کرد تو بودی "

ژان برای دفاع از خودش گفت " گفتم که شوخی بود، اوکی؟"

ییبو با طعنه گفت" چند دقیقه پیش یکی سرت شیره مالید و رفت،درسته؟"

" پس اونجا بودی و دیدی؟" ژان بعد از تایید حرف ییبو با خجالت سرشو پایین انداخت.

ییبو بدون عوض شدن حالت صورتش گفت" آره،به نظر می رسید که بدجوری دلت میخواست باهاش سکس داشته باشی"

ژان دلش میخواست اون صورت بی حس رو له کنه،محض رضای خدا نمیشد دست از زدن این حرفای بی شرمانه برداره؟

" تمومش کن،باشه؟ بیا همینجا این بحث مزخرفو تموم کنیم.خسته تر از اونی ام که بخوام باهات کل کل کنم " ژان بعد از کشیدن آه بلندی در ماشینو باز کرد و روی صندلی جلو نشست.ییبو بعد از چند ثانیه مکث و متعجب از رفتار پسر، به راه افتاد و پشت فرمون نشست.

بعد از روشن شدن ماشین ژان گفت " اونی که تاپه منم"

وانگ ییبو چند ثانیه ای مکث کرد و بعد با جدیت مردونه ای گفت " نه! "

" این اولین تجربمه،نمیخوای بهم این فرصتو بدی؟ " ژان به سمت مردی که در حال رانندگی بود برگشت و منتظر جوابش موند.

" نه! " جوابش رو تکرار کرد و حتی به خودش زحمت نداد تا ژان نگاه کنه.

" تو ــــ ! خب تا حالا تجربه نداشتم یکی دیکشو تو کونم فرو کنه " ژان شکایت کرد.

" من داشتم؟ " وانگ ییبو پاسخ مختصری داد و سعی کرد روی رانندگی و جاده تمرکز کنه.

" خب خوبه،پس من برات اینکارو انجام میدم، بخاطر سکسم با دخترا تجربه ی بیشتری از تو دارم" ژان نگاه مغرورشو چاشنیه دروغی که گفته بود کرد تا بلکه کمی طبیعی تر به نظر بیاد وسعی کرد تمام هزینه هایی که به هیچ و پوچ منتهی شده بود رو بخاطر نیاره.

وانگ ییبو بعد ازینکه ماشین رو مقابل خونه ی بزرگی نگه داشت گفت " لازم نکرده"

ژان اونقدر مشغول نق زدن بود که اصلا متوجه نشد کی به مقصد رسیدن.

چه ایرادی داشت که مثل دو تا دوست تا صبح شب نشینی کنن؟اما قضیه کاملا برعکس بود و ژان حس کرد با پیاده شدن از ماشین کف دست هاش خیس از عرق شده.قلبش محکم تو سینه اش می کوبید و دلش میخواست زمین همون لحظه دهن باز کنه و اونو تو خودش ببلعه.

اصلا چطور امکان داشت با فقط با یه جمله لاس زدن کارش به همچین جای بدی کشیده بشه؟ امشب هم مثل شب های قبل باید مثل بچه ی آدم به خونه می رفت و میخوابید.رفتن به بار مسلما بدترین ایده ی ممکنی بود که به سرش زد و حالا تو بد دردسری افتاده بود چون هیچ اطلاعی از سکس با همجنس و اینجور چیزا نداشت.

حیف همچین پسر خوشتیپی نیست؟ وقتی میتونه به راحتی و با یه بشکن با کلی دختر بخوابه چرا میخواد حالا به یه مرد بخوابه؟

"خواهش میکنم بذار من تاپ باشم" ژان به نق زدن ادامه داد و پشت سر مرد وارد خونه شد.به نظر می رسید هیچ جنبده ی دیگه ای تو اون خونه زندگی نمیکنه.یعنی قرار بود با همچین مرد مایه داری بخوابه؟یعنی ژان باید بخاطر این اتفاق خدا رو شکر میکرد؟

وانگ ییبو بدون اینکه بهش نگاه کنه و در حالی که راهشو ادامه میداد و از پله ها بالا می رفت گفت " نه! "

همین ! شیائو ژان واقعا حس ناخوشایندی داشت،این اولین بارش بود که می خواست با یه مرد بخوابه و حتی نمیتونست تصور کنه این فرایند قراره چطور پیش بره.به علاوه اون مرد قبول نمیکرد زیرخواب باشه،پس چرا ژان باید این وسط زجر میکشید؟

بعد از بالا رفتن از پله ها و رسیدن به اتاق،ژان مثل احمقها کنار در بسته ایستاد. هنوز هم کمی احساس عصبانیت میکرد پس دست هاشو روی سینه اش قفل کرد و نالید"تا وقتی نذاری من تاپ باشم باهات نمیخوابم"

وانگ ییبو به عقب برگشت و سر تا پای ژان رو با نگاهش وارسی کرد.با نگاه خیره ی اون یک جفت چشم،سرمایی از بالا تا پایین ستون فقرات ژان رو لرزوند.اون نگاه فرقی با نگاه یه درنده ی وحشی نداشت.مرد قد بلند قدمی به سمت ژان برداشت و ژان هم به طور غریزی قدمی به عقب.

وانگ ییبو به راه رفتن به سمت ژان ادامه داد و ژان هم به عقب قدم برداشتن.تا جایی که فضایی براش باقی نموند و حالا می تونست سرمای دیوار پشت سرش رو به خوبی احساس کنه.شیائو ژان تو سرش به خودش لعنت فرستاد.مثل اینکه واقعا تو بد دردسری افتاده بود.

وانگ ییبو حالا مقابلش ایستاده بود و کاملا بهش تسلط داشت.تو عمق نگاه اون یک جفت چشم میشد شعله های شهوت رو به خوبی دید.ژان سعی کرد با حرف زدن جَو عوض کنه چون هنوز هم از نظر ذهنی برای انجام سکس آماده نبود.

" هــ...هی بهت گفتم تا وقتی تاپ نباشم باهات نمیخوابم" ژان با همون ژست قبلی حرفشو تکرار کرد.بعد از ده ثانیه سکوت لعنتی بالاخره وانگ ییبو دهن باز کرد و گفت" قبوله" ژان میخواست بخاطر این پیروزی جشن بگیره که پوزخندی روی صورت بی نقص ییبو نقش بست و ژان اصلا حس خوبی به این پوزخند نداشت.

" چطوره براش بجنگیم؟"

ژان مثل احمق ها و چشم های گرد شده از تعجب پرسید"چی؟"

ییبو گفت " از پسش برنمیایی؟ خب پس خودمـــ "

" قبوله،میجنگیم،اگه تاپ بودن به جنگیدنه پس نشونت میدم" ژان بعد از این حرف یقه ی وانگ ییبو رو تو دستاش گرفت و برای بوسیدن اونو سمت خودش کشید.

بوسه ناشیانه شروع شد،در آغاز بخاطر بی ملاحظگی ژان کمی دردناک بود چون تصادفا دندونش به دندون پسر مقابلش برخورد کرد.اما با گذشت زمان بوسه به آرومی خشن تر شد.

ژان هیچوقت تابحال یه مرد رو اینطور نبوسیده بود و این در واقع اولین باری بود که اینکارو میکرد.به هرحال کارش اونقدر ها هم که بد نبود.سرشو عقب کشید و آهی از بین لب های صورتیش خارج شد اما قبل ازینکه فرصت پیدا کنه تا به خوبی نفس بگیره یه جفت لب دوباره روی لب هاش نشست.برخلاف قبل این بوسه نه خشن بود و نه خیلی سریع پیش رفت اما یه نیروی غالبی از طرف پسر مقابل همزمان با بوسیدن القا میشد.شیائو ژان حواس پنج گانه اشو از دست داده بود،نه میتونست درست فکر کنه و نه درست ببینه.این بوسه مست کننده تر از هر الکلی بود.

ناگهان وانگ ییبو یه پاشو بین پاهای ژان گذاشت و با انداختن کل وزنش روی ژان و قفل کردن دست هاش بالای سرش،اونو به دیوار سنجاق کرد.ناله ی آرومی از بین لب های ژان خارج شد و وانگ ییبو ازین فرصت برای وارد کردن زبونش به حفره ی گرم پسرک استفاده کرد.با حرص و ولع به بوسیدن هم ادامه دادن.همزمان با بوسیدن زبون هاشون در کنار هم به رقص در اومد و به آرومی لب های همدیگه رو گاز میگرفتن.تنها چیزی که باعث شد دست از بوسه بردارن نیاز به اکسیژن بود و بالاخره پسر قد بلند با گاز گرفتن لب پایین ژان به بوسه خاتمه داد.

شیائو ژان هیچوقت اینطور بوسیده نشده بود و همین باعث میشد حس عجیبی پیدا کنه اما نمیتونست انکار کنه که این حس چقدر خوبه.

بوسه دوباره ادامه پیدا کرد و این بار خیس تر از قبل و این صدای ناله های ریز ژان بود که تو دهن ییبو خفه میشد.

وقتی دستی از زیر تی شرت یقه دارش بدنش رو لمس کرد شیائو ژان تمام افکار مزاحم رو از پنجره ی اتاق اون پسر بیرون انداخت.تی شرتش بالا رفت و میتونست بخاطر برهنه شدن بدنش سرمای اتاقو حس کنه تا وقتی که دست گرمی نزدیک به نوک سینه اش متوقف شد. " چی...چیکار میکنــــ ... عاه "وقتی نیپل راستش توسط مرد محکم فشرده شد اه بلندی کشید.اصلا باورش نمیشد مردی مثل اون بتونه همچین صدایی از خودش در بیاره.با شرمندگی سرشو پایین انداخت.

نفس نفس میزد و عرق پیشونیشو خیس کرده بود.وانگ ییبو دستشو زیر چونه ی ژان گذاشت و بعد از بالا اوردن سرش بوسه ی پرفشاری روی لب های قرمزش کاشت و به پایین روونه شد و بعد از بوسیدن چونه اش به سمت گردنش رفت.ژان دستی که حالا از حصار دست های ژان آزاد شده بود بالا آورد و به موهای ییبو چنگ انداخت.ییبو به بوسیدن پوست سفید و نرم ژان مشغول بود.شیائو ژان همچنان در حال نفس گرفتن بود که موج دیگه از از لذت وجودشو گرفت.این حس از سینه اش نشات میگرفت چون ییبو داشت نوک یکی از سینه هاشو می لیسید و می مکید و با دستش مشغول مالیدن و نیشگون گرفتن دیگری بود.شیائو ژان نمیتونست دهنشو ببنده و مدام صدای ناله هاش از لب هایی که بخاطر بوسیدن ورم کرده بود بیرون میومد.

با شنیدن ناله هایی که براش مثل جواب مثبت بود،وانگ ییبو نیشخند زد و نوک سینه ی پسر رو گاز گرفت.

شیائو ژان حس میکرد شلوارش تنگ تر از حالت عادی شده، ناخودآگاه به پایی که بین پاهاش قرار داشت نیشخند زد.

" خب کجاست اونی که میخواست تاپ باشه؟"
ژان تونست صدایی که قصد دست انداختنشو داشت بشنوه اما اونقدر از خود بیخود شده بود که نمیتونست به هیچی اهمیت بده" خفه شو!باید خداروشکر کنی که مجبورت نکردم تاپ باشـــــ ..."

وانگ ییبو با گذاشتن لب هاش روی لب های ژان اونو ساکت کرد و خودشو بین پاهای ژان قرار داد و بعد از گرفتن از زیر زانو های پسر اونو از روی زمین بلند کرد،ژان پاهاشو دور کمر ییبو حلقه کرد. بعد از بغل کردنش اونو سمت تخت کینگ سایزی که وسط اتاق بود برد.ژان دستشو دور گردن ییبو حلقه کرد و به بوسیدن ادامه داد.دست ییبو زیر باسن ژان قرار گرفت و اونو فشرد.

ژان رو روی تخت نرم گذاشت و به بوسیدنش ادامه داد و به گردنش رسید.وانگ ییبو کاملا تی شرت ژان رو از تنش در اورد و ژان بخاطر برهنه شدن خجالت زده شد" عا...عاه صبر کن " زبونش بند اومده بود اما وانگ ییبو حرفشو نادیده گرفت و سراغ باز کردن دکمه های شلوار جین جذب پسر شد.

برجستگی شلوار وانگ ییبو کاملا مشهود بود و شیائو ژان آب دهنشو قورت داد.واقعا انجام همچین کاری ممکن بود؟

" نگران نباش،قبلش حسابی آماده ات میکنم " قبل ازینکه ژان بتونه سوالی بپرسه یا حرفی بزنه وانگ ییبو جواب سوالی که تو ذهنش شکل گرفته بود داد.یه بار دیگه لب هاش بین لب های وانگ ییبو اسیر شد.ییبو لب پایینشو گاز گرفت و ناله ی پسر زیرش رو در آورد.

جین تنگ و جذب شیائو ژان بدون معطلی توسط دست های مردونه ی ییبو از پاش در اورده شد و روی زمین پرت شد.پوست شیری رنگش حالا به خوبی دیده میشد و این زیبا ترین صحنه ای بود که ییبو میدید.تنها چیزی که جلوی تماما لخت دیده شدنش رو از وانگ میگرفت لباس زیرش بود.برآمدگی بین پاهای ژان ستودنی بود و نقطه ی خیسی که روی لباس زیرش نقش بسته بود.

شیائو ژان میتونست ضربان قلبشو که ریتم تندی پیدا کرده بود حس کنه.برجستگی بین پاهاش اونقدر واضح بود که توجه وانگ ییبو رو به خودش جلب کنه و ازین بابت حسابی خجالت کشید و سعی کرد با جمع کردن پاهاش اونو پنهان کنه.

ییبو لبخندی به ژان زد و گفت " آروم باش" دستش به سمت پایین تنه ی ژان رفت و بعد از لمس عضو ژان از روی لباس زیرش باعث شد پسر با صدای تقریبا بلندی ناله کنه " نـــ .... نکن اه " با آه بلندی سرشو به عقب برد و به بالشت بیشتر فشرد.

" همین الان هم خیس شدی " ییبو با لحن شهوت انگیزی گفت و لحظه ی بعد لباس زیر ژان بود که از تنش خارج شد و روی زمین افتاد.

ژان ما بین نفس نفس زدن هاش گفت " مجـــ....مجبور نیستی این حرفا رو بزنی "

مردی که روی ژان قرار داشت با همون صورت سرد همیشگی که جز نیشخند چیزی روش نبود گفت " برای اومدن زوده! من هنوز شروع نکردم"

ییبو دستشو سمت میز عسلی کنار تخت برد و بسته ی کاندوم و لوبریکنت رو در آورد.بعد از پایین کشیدن زیپ شلوار جینش و پرت کردنش کنار بقیه لباس ها روی زمین، به اندازه ی کافی روی دستش ژل ریخت و پاهای ژان رو از هم باز کرد.اولش مردی که زیرش دراز کشیده بود احساس خجالت زدگی کرد اما در آخر خودشو تسلیم کرد.حالا سوراخ صورتی رنگش در معرض دید بود .

" فقط آروم باش" تمام حرفی که وانگ ییبو زد همین بود و بعد ژان حس کرد یه چیز سرد واردش شده" این چـــ ... " وقتی جسم سرد تو سوراخش شروع به حرکت کرد نتونست حرفشو کامل کنه و ناله از لب های زخمیش خارج شد.

ییبو به آرومی کنار گوش ژان زمزمه کرد " یادت نره نفس عمیق بکشی" و همون لحظه ژان متوجه شد چند لحظه ای نفسشو تو سینه اش حبس کرده.با فشار نفسی که حبس کرده بود رو بیرون داد و دستشو دور مرد قد بلند تر حلقه کرد و با جمع کردن صورتش گفت " احساس عجیبی دارم"

وانگ ییبو دوباره مشغول بوسیدنش شد و بدون هیچ اطلاعی انگشت دومشو وارد کرد.شیائو ژان بلند نالید اما خیلی زود جلوی خودشو گرفت و به جاش محکم به بازوی ییبو چنگ انداخت " قبلش بهم بگو لعنتی!" اخم کرد و لب هاشو بیرون داد.وانگ ییبو با دیدن صورت زیبا و در عین حال کودکانه ی ژان خندید و این ژان بود که با دیدن لبخند گرم روی صورت سردِ مرد مقابلش غافلگیر شده بود.

از لحظه ی اولی که اون مرد رو تو بار دیده بود چیزی جز سردی و بی حسی روی صورتش ندیده بود و حالا با دیدن این لبخند جذاب قلبش تند تر از حالت عادی شروع به تپیدن کرد.

"باشه"ییبو به سادگی پاسخ داد و به آرومی سوراخ دست نخورده ی ژان رو لحظه به لحظه دستکاری میکرد.وانگ انگشتشو داخل سوراخ فرو میکرد و بیرون میکشید و با این کار باعث نالیدن شیائو ژانی میشد که برای خفه کردن صداش سرشو تو شونه اش پنهون کرده بود.

" میخوام یه انگشت دیگه اضافه کنم " ییبو کنار گوش ژان گفت و ژان میتونست نفس های داغشو حس کنه.

" ص...صبر کن "نفسشو با شدت بیرون داد .
هرچند برامدگی قابل رویت وانگ ییبو لحظه به لحظه دردناک تر میشد اما عجله نکرد و با صبر و حوصله منتظر ژان موند.

" خب...میتونی..." ژان اونقدر خجالت زده بود که نمیتونست حرفشو تموم کنه و با دست هاش صورتشو پوشوند.

وانگ ییبو با خودش فکر کرد که مردی که زیرش خوابیده خیلی ستودنیه، باورش نمیشد که یه نفر بتونه اونقدر احساساتشو قلقلک بده.

جواب ژان رو تاییدی برای ادامه در نظر گرفت و انگشت سومشو وارد کرد و این بار با سرعت و فشار بیشتری انگشت هاشو حرکت داد.سوراخ دست نخورده ی ژان با دست کاری های وانگ کمی منعطف تر شده بود " عا...عاه " شیائو ژان بلند نالید و سعی کرد با گذشتن بالشت روی سرش صدای ناله هاشو خفه کنه.

وانگ ییبو جلوشو گرفت و گفت " میخوام صداتو بشنوم"

لحن سکسی و صدای جذاب ییبو حالا تبدیل به نقطه ضعف ژان شده بود پس همون کاری رو انجام داد که اون ازش خواست.

وانگ ییبو با احساس اینکه سوراخ  ژان به حد کافی آماده شده انگشت هاشو بیرون کشید.ژان با چشم های نیمه بسته اش نالید.با خارج شدن انگشت های ییبو، ژان احساس نیاز بیشتری برای پر شدن حفره ی پایین تنه اش کرد.

وانگ ییبو تو یه حرکت بسته ی کاندوم رو باز کرد و با صدای خش داری پرسید " اماده ای ؟"

مغز ژان مملو از شهوت شده بود و به شدت احساس نیاز میکرد و سوراخ منقبض شده اش منتظر ورود جسم بزرگتری بود.

ژان با خجالت زمزمه کرد " یــ...یواش انجامش بده" و خودشو مثل یه وعده غذا در اختیاز وانگ ییبو قرار داد.کی میتونست از خوردن همچین غذای لذیذی امتناع کنه؟ییبو سعی کرد خودشو کنترل کنه و آروم پیش بره.به آرومی مقابل ورودی ژان قرار گرفت و با فشار نوک آلتش رو وارد کرد.

ژان فریاد بلندی کشید و اشک از چشم هاش جاری شد.محکم به بازوی ییبو چنگ انداخت و نفس زنان گفت " عااا...صبــ...صبر کن " لب هاشو روی هم فشرد و با چند بار بیرون دادن هوا از بینیش سعی کرد نفس کشیدنشو کنترل کنه" یکم وقت بده تا بتونم بهش عادت کنم "

وانگ ییبو با تکون دادن سرش جواب داد و بدون هیچ شکایتی منتظر موند.البته تو این فاصله بیکار نبود،ییبوی جوان محو زیباییه مردی شده بود که بی چون چرا زیرش خوابیده بود،دست خودش نبود اما همین زیبایی بیشتر باعث تحریکش میشد.لب های قرمز رنگش ستودنی بود و نوک سینه های صورتی رنگش مثل آب میوه ی خوش طعم وسوسه انگیز بود.ییبو خم شد و لب هاشو روی نیپل ژان گذاشت  مشغول مکیدنش شد.

" عا....آه...اگه به این کار ادامه بدی،نمیتونم جلوی اومدنمو بگیرم"گونه های ژان با زدن این حرف سرخ شد.

" می...میتونی ادامه بدی" ییبو با شنیدن این حرف،تکونی به کمرش داد و خودشو تو یه حرکت کامل وارد ژان کرد " فاک " وانگ ییبو ناله ی مردونه ای از تنگی پسر زیرش کرد.تنگی سوراخش داشت آلتشو می بلعید. با اینکه مدت زمان کافی برای آماده کردنش وقت گذاشته بود اما هنوز هم خیلی تنگ بود.

سایز آلت وانگ از حالت نرمال بزرگ تر بود و در مقایسه با ژان خیلی کلفت تر و بلند تر بود.

ژان نتونست خودشو کنترل کنه و با صدای بلندی فریاد کشید.وانگ ییبو به حرکتش ادامه داد و به آرومی آلتشو داخل فرو میکرد و بیرون می کشید. مردی که زیرش خوابیده بود با ناله به زحمت گفت " درد داره "با شنیدن این حرفا وانگ ییبو مشغول بوسیدن پسر شد تا حواسشو از درد پرت کنه.

شیائو ژان هیچ اختیاری روی خودش نداشت و اجازه داد تا وانگ ییبو کنترل سکس رو به دست بگیره.اونها مشغول بوسیدن هم شدن و دردی که ژان احساس میکرد به آرومی محو شد. حرکت ییبو شدت گرفت و به دلایلی مدام به نقطه ی حساس ژان ضربه میزد و باعث میشد اون پسر بدون کنترل ناله کنه.

" دا....دارم میام"شیائو ژان نالید و سرشو تو بالشت فرو برد و محکم به ملافه ی سفید چنگ انداخت.مایع شیری رنگی از آلتش خارج شد و روی شکم سفیدش پخش شد. باورش نمیشد بدون لمس شدن آلتش به اوج برسه.

از طرف دیگه وانگ ییبو بخاطر تنگی ژان ناله ی مردونه ای کرد. دستشو زیر پای راست ژان گذاشت و بعد از بلند کردنش اون رو روی شونه اش گذاشت و آلتش رو با فشار بیشتری وارد کرد و دوباره به نقطه ی حساس ژان ضربه زد.دیگه برای ژان اهمیتی نداشت چه صداهای شرم آوری از دهنش بیرون میاد،اینبار دستشو محکم دور بدن مردونه ی ییبو حلقه کرد.

فوق العاده احساس خوبی داشت.با اینکه به اوج رسیده بود اما آلتش همچنان سخت شده بود و مقداری مایع ازش خارج میشد.ژان قوسی به کمرش داد و به وانگ فضای بیشتری برای حرکت داد.

با اشکی که گوشه ی چشم هاش جمع شده بود گفت " لـــ....لمسم کن "

وانگ ییبو کاری که ژان گفت انجام داد و آلت سخت شده ی پسرک رو نگه داشت و با بالا و پایین کردن دستش همون چیزی که ژان میخواست رو بهش داد.

" دارم میام "وانگ ییبو غریبد و ژان با لبخند بهش نگاه کرد.

ژان صورتشو جمع کرد و میون ناله هاش گفت" بیا باهم خالی شیم" ییبو نمیتونست جلوی خودشو بگیر اما با شنیدن این حرف از ژان سخت تر شد.

شیائو ژان با خنده گفت " عاه...حس میکنم بزرگتر شدی" گوش های ییبو از خجالت سرخ شد.خنده ی بلند ژان جای خودشو به ناله های نا منظم داد.

" دارم میام " ضربه های ییبو بعد از زدن این حرف سرعت و شدت بیشتری پیدا کرد و بالاخره بعد از وارد کردن محکم ترین ضربات خالی شد.

وانگ ییبو خودشو روی ژان انداخت و هنوز هم آلتشو از سوراخ ژان بیرون نکشیده بود.هردو در حال نفس گرفتن بودن و هیچکس حرفی نمیزد.

شیائو ژان باورش نمیشد که واقعا با یه مرد سکس کرده! اما اگه ازش می پرسیدن و اون صادقانه جواب میداد واقعا تجربه ی خوبی بود و شاید حتی میخواست دوباره انجامش بده.

ییبو با صدای بم و مردونه اش کنار گوش ژان زمزمه کرد" هنوز هم میخوای تاپ باشی؟"

شیائو ژان با خنده جواب داد " خیلی کار داره تا بتونم"

پ.ن:

حالا که تا ته این وانشات اومدید ووت یادتون نره^^🥂

𝐎𝐧𝐞𝐬𝐡𝐨𝐭𝐬Where stories live. Discover now