5

336 42 42
                                    

با دراز کشیدن رو کاناپه ادامه‌ی فیلم رو پلی میکنه و لیام با دقت به صفحه‌ی تلویزیون نگاه میکنه
صفحه نمایش تلویزیون رو صورتش نور انداخته بود و گاهی از تو ظرف پفیلای هری پفیلا برمیداشت

با اینکه هری بهش ظرف داده بود اما لیام از ظرف هری برمیداشت و به عقب کشیدنای لویی توجهی نمیکرد

۱ساعتی میشد که تریشیا و یاسر تصمیم گرفته بودن به بردفورد برگردن و خونه رو ترک کرده بودن تا به خونشون برن

با زنگ خوردن موبایل لیام فیلم رو دوباره stop میکنن تا جواب بده،اونا اجازه نداشتن گوشیشون رو سایلنت کنن و لیام باید سریع جواب میداد

زین با دیدن اسم استیو اخمی میکنه و موبایل رو به لیام میده،لیامی که تو بغلش لم داده بود سرش رو برمیداره و با فشردن صفحه‌ی تاچ موبایلش به صحبتای استیو گوش میده.

لیام:چی؟همین امشب؟؟نه من نمیتونم.گوش کن الآن خطرناکه این ویروس لعنتی اومده نمیتونی منو مجبور کنی هنوز خیلی خطرناکه.باشه.باشه میام.

لیام کلافه زمزمه کرد و با کوبیدن گوشیش روی کاناپه‌ی فیلی رنگ  دستاش رو بین موهاش برد و کمی خاروندشون

لویی با ریموت‌کنترل لامپ‌های TV ROOM رو روشن کرد و با چشمای درشت آبیش به لیام خیره شد

لیام که از زین فاصله گرفته بود نفس عمیقی میکشه و حدس اینکه لیام باید چی کار میکرد چیزه سختی نبود

لیام با بیچارگی به جلوش خیره میشه،اون خیلی دوست داشت ادامه‌ی فیلم رو ببینه ولی باید میرفت
با اینکه میترسید مریض بشه ولی میدونست چاره‌ای نداره و لیام و سلامتیش حتی اندازه‌ی نوک سوزن هم برای کمپانی مهم نیست

همه‌ی پسرا برده‌ای شده بودن تو دست کمپانی و هرچی میگفتن باید گوش میدادن

لیام:باید با مایا برم شام بخورم بعدش پاپاراتزی‌ها ازمون عکس میگیرن

لیام توضیح داد و لویی اخمی کرد،شوخیشون گرفته؟اونا حتی به نایل و اولویا گفتن زودتر برگردن لندن تا نایل با بیردش بیرون بره و حالا لیام
لیام بدمریض بود و اگه این ویروس ناشناخته رو میگرفت چی؟

لیام چشمای شکلاتیش رو بست و با ایستادن به زین خیره شد.چی میتونستن بگن؟اونا قدرت نه گفتن به منیجمنت رو نداشتن

زین:نمیذارم ببرننت

هری:زین میدونی که نمیتونی کاری ان

با گرفتن مچ دست لیام زین بی اهمیت اون پسر رو دنبال خودش کشید
یعنی چی که لیام باید بره،اون ویروس کوفتی معلوم نیست چیه و همه تو قرنطینن و لیام  برای پروموی اون دختره باید بره؟
اخم بزرگی رو پیشونیش شکل گرفت و زین در واحد رو باز کرد
از پله‌های آپارتمان بالا رفت و اهمیتی به صدای لویی و هری نداد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 08, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

ONE DIRECTIONWhere stories live. Discover now