_عاااا...عاااا...عاااههه...عععااا...عاییی...عاه عاه ااهههه...
با هر ضربه ی وو داخل خودش به جلو پرت میشد و ناله های گریه مانندش بلند تر میشد...
وویونگ درحالی که بوت های سفت سان و توی مشتش گرفته بود محکم توی سوراخ تنگ و خیس سان ضربه میزد به ناله های شهوت انگیزش گوش میداد...
+هووووم...فااااک...عاه...خوبه؟(اسپنک)هوم؟...
سان درحالی که اب دهنش از گوشه ی لبای خیسش اویزون بود ناله ای کرد و دست وو رو گرفت...
_اوومم...عاااایی...عاهه...میشه...هعوومم...ی...یکم..عاع...صبر...کنننی...عاااهههه...
وویونگ ضربه هاشو متوقف کرد و روی کمر لرزون سان خم شد...
از خط باسن تا گردنشو بوسید و دستشو زیر سان برد...
با یه دستش سینه هاشو مالید و با دست دیگش مشغول هندجاب دادن به عضو سفت شده ی سان شد...
+هووووم...عااااه...پسررر خوب...اوه...افرین...اروم باش...
سرشو کنار گردن سان که نفس نفس میزد برد و گردنشو خیس مکید و مارک گذاشت...
_عاا...عای...
وو حرکت دستشو تند تر کرد و لاله گوش سان و بوسید...
+هیششش...عزیزززززم...میخوام با هم بیایم...میتونی؟...
سان از حرکت دست وو به خودش پیچید و ناله کرد...
_اگ..اگه...نتونم...عههوووم...از...د...دستم عاههه...نارا....حت...م...میشی؟
وو خندید و اشکاشو بوسید...
+عانده...همین که برای من بیای کافیه...عاشق اینم که صورت نازتو موقع به ارگاسم رسیدن ببینم...
لبای سان و بوسید و مک ارومی بهشون زد...
_ا...ارگان؟...
+نه نه عزیزم...فعلا ولش کن عاه...بعدا...برات میگم...
_اوم...
وو اروم خودشو عقب برد که کمر سان بالا پرید...
سینه ی سان و تو مشتش گرفت و دستشو از روی دیکش برداشت...
+شروع کنم؟...
_عاههه...اوم...
وو لبخند زد و عقب اومد...عرق پیشونیشو پاک کرد و اروم شروع به عقب و جلو بردن لگنش کرد...
سان ناله ی کیوتی کرد و به روتختی چنگ انداخت...
وویونگ بوتشو که به خاطر اسپنک هاش قرمز شده بود و نوازش کرد و توی مشتش گرفت...
+عااه...میخوام سریعتر پیش برم باشه؟...
سان تند تند سر تکون داد و لبشو گاز گرفت...
![](https://img.wattpad.com/cover/276258460-288-k479763.jpg)
BẠN ĐANG ĐỌC
🚬Lovely bet💶
Fanfiction[تمام شده✅] جونگ وویونگ ماهرترین غمارباز گی بار معروف سئول یه شب سر نگهداری از پسر مریضی که پدرش اونو به بار فروخته شرط میبنده و...درکمال تعجب میبازه... سلامممم سان هستم😄👋🏻 با یه مینی فیک ووسان اومدم امااااا... اینسری وویوتگ تاپه🤩 این اون فیک جد...