🚬Lovely bet 💶(part 6)

755 130 35
                                    

بعد از باختی که امشب داشت پول تقریبا زیادی از دست داده بود و عصبانی به خونه برگشته بود...

_وویونگ...

+هیششش ولم کن...فقط ولم کن...

سان با بیقراری شیبر و به خودش فشار داد و روی مبل نشست...

وویونگ کولشو توی اتاق پرت کرد و سمت دسشویی رفت...

چند مشت اب یخ به صورتش زد تا حالش بهتر شه اما تاثیری نداشت...

با بوی عجیب و آشنایی که توی دسشویی حس کرد چشماشو ریز کرد و سیفون و کشید...

+بیخیال...

از دسشویی بیرون اومد و موهای خیسشو بالا داد و به سان که روی مبل نشسته بود و قرمز شده بود نگاه کرد...

+قرص؟...

سان سرشو تکون داد و لبشو گاز گرفت...

وویونگ که فکر کرد از دستش ناراحت شده کنارش نشست و موهاشو که از عرق به پیشونیش چسبیده بود و کنار داد...

+شام؟...

سان شیبر و به خودش فشار داد و با نگرانی و کلافگی به وو نگاه کرد...

_وو...

+میدونم‌...ببخشید سرت داد زدم...

موهای سان و بوسید و خواست سمت اشپزخونه بره که سان از گوشه لباسش گرفت...

+اوع...دارم میرم شام و گرم کنم...

سان سرشو پایین انداخت و ناله ی کوچیکی ازش شنیده شد...

وویونگ د‌وباره کنارش نشست و دست لرزونشو گرفت...

+مگه قرصتو نخوردی؟...حالت خوبه؟...

سان قطره اشکی از گوشه چشمش چکید و به وو نگاه کرد...

وویونگ ترسیده اشکشو پاک کرد و دستشو محکم تر گرفت...

+چیههههه...حرف بزن سان سکتم دادی...

_م...من خیلی مریضم؟...

وویونگ کمی نگاهش کرد و گونه ی استخوانیشو نوازش کرد...

+نه عزیزم...یکی از رگای قلبت بسته شده...میبینی که داریم برای عملت پول جمع میکنیم...قول میدم فردا نبازم باشه؟...

_پس...پس چرا اینجوری شدم؟...

وویونگ با گیجی نگاهش کرد و سرشو تکون داد...

+چ...چجوری؟...

سان لبشو گاز گرفت و شیبر و از روی خودش برداشت...

وویونگ به پایین نگاه کرد و لکه ی خیسی روی شلوارک سان و شیبر دید...

دستشو روی لکه کشید که خیسی لزجی رو حس کرد...

دستشو بالا اورد و بویید که با حس همون بوی اشنای توی دسشویی چشماش گرد شد...

+اوه...تو...تا حالا ارضا نشدی؟...

🚬Lovely bet💶Donde viven las historias. Descúbrelo ahora