در جعبه پیتزا رو باز کرد و جلوی سان گذاشتش...
مشغول خوردن شد و به سان که با کنجکاوی به پیتزاش خیره بود نگاه کرد...
+هی...گشنت نیست؟...
سان سریع به وو نگاه کرد و تند تند سرشو تکون داد...
_خ...خیلی گشنمه...
+پس بخور...
سان به وویونگ که چطور پیتزا رو جدا میکرد و گاز میزد نگاه کرد...
_باید...اینجوری بخورم؟...
وویونگ لقمشو قورت داد و به سان که سعی داشت یه اسلایس و برداره نگاه کرد...
+نگو که اینم نمیدونی...
سان با شرمندگی به وویونگ نگاه کرد و صندلیشو عقب کشید...
_معذرت میخوام...من با سوالای احمقانم...سرتونو دردمیارم...میشه...روی زمین بخوابم؟...
وویونگ با گیجی نگاهش کرد و با دستش به صندلی اشاره کرد...
+بشین...این پیتزا ۸ قسمته...با دستت اینطوری گوششو نگه میداری...بعد یه اسلایسو جدا میکنی...دیدی ؟...
سان اروم سرشو تکون داد و کاری که وویونگ گفت و انجام داد...
+خوبه...حالا اینجوری گاز میزنی و میخوری...هوم؟...
سان گاز کوچیکی ازش زد که پنیر پیتزا از لباش تا پیتزا کش اومد...
پیتزارو عقبتر برد اما پنیر هنوزم کش میومد...
وویونگ تکخندی زد و با دستش پنیر و از لبای سان برداشت و از پیتزا جداش کرد و توی دهن خودش گذاشت...
+این پنیر پیتزاعه...خاصیتش اینه که وقتی پخته میشه کش میاد...و البته خیلیم خوشمزس...من که عاشقشم...
سان درحالی که پیتزای توی دهنشو گاز میزد اروم مزه مزش کرد و از طعم خوبش لبخندی زد...
+دوستش داری؟...
سان تند تند سرتکون داد و گاز دیگه ای به پیتزاش زد...
وویونگ اخرین اسلایسشم برداشت و به سان که با خنده ی شادی پیتزاهاشو میخورد نگاه کرد...
دستشو جلو برد و روی لپ لطیفش گذاشت که سان با تعجب بهش نگاه کرد...
+چال داری؟...فکر نمیکردم...
سان پیتزاشو قورت داد و خندش محو شد...
_میدونم...خیلی زشته...
وویونگ اخم کمرنگی کرد و به صندلیش تکیه داد...
+کی گفته؟...
_بابا...میگفت اینا مجازات ادمای بده که خدا اینشکلیشون میکنه...میگفت من نحسم...
وویونگ چشماش گرد شد و کلافه موهاشو بهم ریخت...
ESTÁS LEYENDO
🚬Lovely bet💶
Fanfic[تمام شده✅] جونگ وویونگ ماهرترین غمارباز گی بار معروف سئول یه شب سر نگهداری از پسر مریضی که پدرش اونو به بار فروخته شرط میبنده و...درکمال تعجب میبازه... سلامممم سان هستم😄👋🏻 با یه مینی فیک ووسان اومدم امااااا... اینسری وویوتگ تاپه🤩 این اون فیک جد...