🚬Lovely bet💶(part 3)

712 142 25
                                    

در جعبه پیتزا رو باز کرد و جلوی سان گذاشتش...

مشغول خوردن شد و به سان که با کنجکاوی به پیتزاش خیره بود نگاه کرد...

+هی...گشنت نیست؟...

سان سریع به وو نگاه کرد و تند تند سرشو تکون داد...

_خ...خیلی گشنمه...

+پس بخور...

سان به وویونگ که چطور پیتزا رو جدا میکرد و گاز میزد نگاه کرد...

_باید...اینجوری بخورم؟...

وویونگ لقمشو قورت داد و به سان که سعی داشت یه اسلایس و برداره نگاه کرد...

+نگو که اینم نمیدونی...

سان با شرمندگی به وویونگ نگاه کرد و صندلیشو عقب کشید...

_معذرت میخوام...من با سوالای احمقانم...سرتونو دردمیارم...میشه...روی زمین بخوابم؟...

وویونگ با گیجی نگاهش کرد و با دستش به صندلی اشاره کرد...

+بشین...این پیتزا ۸ قسمته...با دستت اینطوری گوششو نگه میداری...بعد یه اسلایسو جدا میکنی...دیدی ؟...

سان اروم سرشو تکون داد و کاری که وویونگ گفت و انجام داد‌...

+خوبه...حالا اینجوری گاز میزنی و میخوری...هوم؟...

سان گاز کوچیکی ازش زد که پنیر پیتزا از لباش تا پیتزا کش اومد...

پیتزارو عقبتر برد اما پنیر هنوزم کش میومد...

وویونگ تکخندی زد و با دستش پنیر و از لبای سان برداشت و از پیتزا جداش کرد و توی دهن خودش گذاشت...

+این پنیر پیتزاعه...خاصیتش اینه که وقتی پخته میشه کش میاد...و البته خیلیم خوشمزس...من که عاشقشم...

سان درحالی که پیتزای توی دهنشو گاز میزد اروم مزه مزش کرد و از طعم خوبش لبخندی زد...

+دوستش داری؟...

سان تند تند سرتکون داد و گاز دیگه ای به پیتزاش زد...

وویونگ اخرین اسلایسشم برداشت و به سان که با خنده ی شادی پیتزاهاشو میخورد نگاه کرد...

دستشو جلو برد و روی لپ لطیفش گذاشت که سان با تعجب بهش نگاه کرد...

+چال داری؟...فکر نمیکردم...

سان پیتزاشو قورت داد و خندش محو شد...

_میدونم...خیلی زشته...

وویونگ اخم کمرنگی کرد و به صندلیش تکیه داد...

+کی گفته؟...

_بابا...میگفت اینا مجازات ادمای بده که خدا اینشکلیشون میکنه...میگفت من نحسم...

وویونگ چشماش گرد شد و کلافه موهاشو بهم ریخت...

🚬Lovely bet💶Donde viven las historias. Descúbrelo ahora