نگاه کلیی به اطرافش انداخت با دیدن اینکه هیچی رو جا ننداخته در و بست
با نشستن تو ماشینش ماشینو روشن کرد و به سمت نمایشگاه روند.امروز نمایشگاه نقاشیاش بود
اون برای نمایشگاش کلی زحمت کشیده بود
چن ماه پای تموم نقاشیاش بود
تک تکشون و با احساسای خاصی که داشت می کشید
همین احساسای خاص باعث بوجود اوردن معروفیتش بودنبا دیدن چراغ قرمز ترمز کرد
منتظر به ثانیه های چراغ قرمز نگاه میکرد
10 ، 9 ، 8 ، 7 ، 6 ، 5 ، 4 ، 3 ، 2 ، 1
با دیدن شماره ی یک حرکت کرد.میدونست اگه تا پنج دقیقه ی دیگه ی خودشو به گالری نرسونه دیرش میشه پس پاشو رو پدال گاز فشرد
به ساعت نگاه کرد پنج دقیقه ای که تو ذهنش بود ثانیه هاش با سرعت باد در حرکت بودن
هر چقدر ثانیه ها سریعتر میگذشتن سوهو هم پاشو بیشتر پدال گاز فشار میداد
بالاخره رسیدماشینشو پارک کرد و پیاده شد
هیچ دلش نمیخواست کسی جز خودش پشت ماشینش بشینه
به همین خاطر کیم سوهو ی معروف ، نقاش معروف کره راننده ای نداشتچانیول پسری که به خاطر نزدیکی زیاد باهاش
همین طور که تو کارش بهترین بود به عنوان نگهبان و رئیس بادیگارد های سوهو جلوی در ایستاده بودسوهو نیازی به این همه محافظت یا بادیگارد نداره
اما خب کی حریف شیوهان بهترین دوستاش میشعبا دیدن چانیول لبخندی زد و داخل رفت
لوهان که منتظر بود سوهو بیاد به محض ورودش به سمتش رفت
همون طور که حدس میزد
سوهو هیچ وقت مثل نقاشای تازه کار یا حتی سونبه هاش لباس نمیپوشید
همیشه خوشتیپی بی حد و اندازش بود که علاوه بر نقاشیاش زبون زد همه بود.سوهو با نزدیک شدن لوهان پرسید : دیر که نکردم...؟
لوهان در جواب سوهو نه ای گفتهر دو همراه هم به سمت شیومین که کنار بزرگترین رئیس پلیس کره ایستاده بود رفتن
رئیس پلیسی علاوه بر قد 190 سانتیش( قد و رند کردم )
اداره ای که رئیسشه
صدای جذابش موقعی که به سر مجرما داد میزنه
هوشی بی نظیر که پرونده ایی رو حل نکرده نداره
همه ی اینا باعث شده بود تا به بزرگترین رئیس پلیس کره تبدیل بشهبا نزدیک تر شدن به اونها لبخندی که صورت زیباشو زیباتر میکنه به لب اورد : خوش اومدین... خوشحالم که دعوتمو پذیرفتین کریس شی
کریس به سوهو که استاد دوست پسرش بود لبخند کمرنگی زد : خیلی ممنون سوهو شی... مگه میشه شما دعوت کنین و ما نیایم...؟
سوهو با بیاد اوردن اینکه شاگرد عزیزش که دوست پسر کریسه رو به کریس پرسید : تائو کو...؟ خیلی دلش میخواست تو نمایشگاه شرکت کنه
: نمیدونم از وقتی که اومدیم ندیدمش
سوهو با جواب کریس به سوالش به لوهان سوالی نگاه کرد
منتظر جواب سوالش از لوهان شد
YOU ARE READING
sense of murder (حس قتل)
Fanfiction🔫تو تاریکی شب میدوید دنبالش بودن... نمیدید اما صدای پا میومد سایهایی دنبالش میکرد لغزید پاش هنگام دویدن رو تکه سنگی رفت سایه نزدیک تر میشد پاهاش از ترس می لرزید نمیتونست بلند شه خودشو رو زمین میکشید این صحنه رو یه جایی دیده بود زیادی براش آشنا بو...