بازم یه قتل دیگه اتفاق افتاده بود
و بازم توسط قرینه
قرینه همیشه ازشون یه قدم جلوترهقرینه قاتلیه که همیشه سریعتر از پلیسا متوجه قاتل اصلی میشه و قاتلا رو به قتل میرسونه
و خب این کار قرینه باعث عصبانیت کریس و افرادش شدهاین قتل هم مثل قتلای چند ساله اس
قتلایی که قاتلشون رو قبل از اینکه پیدا کنند
قاتل به همون روش میمیرهاینبار کریس با دیدن قاتلی که دختره ، باورش نمیشد بتونه مقتولی با اون هیکل رو از پا در بیاره
اما اونها تو تمام دوربینای محل اطراف جرم فیلمای محوی که از قاتل بود رو دیده بودن حدس میزدن ، قاتل مردی با جثه ی ریزه
اما حالا که دختره ، پس درست بود که قاتل جثه ی ریزی داره و دقیقا با قاتل داخل فیلم همخونی داشت پس بازم ، قرینه سریعتر فهمیده بودعصبی دستشو به روی میز کوبید
اینکه قرینه همیشه یه قدم ازش جلوتره عصبیش میکرد
اما اینکه چه جوری یه قدم جلوتره کنجکاوش کرده بودشاید زمانی که قرینه رو میدید قبل از اینکه دستگیرش کنه ازش سوال میپرسید : چطور همیشه ازش جلوتره؟
و خب دست رسی به جواب این سوال رو ، هدفش قرار داده بود اما تو این چند سال هنوز به جوابی نرسیده بود
با زنگ تماس گوشیش ، به گوشیش نگاه کرد
با دیدن اسم تائو ، لبخند عمیقی رو لبش نشست: الو تائو
: کریس نمیای؟
: برای چی؟
صدای دلخور تائو تو گوشش پیچید : کریس قرار بود بریم خونه ی هیونگ
در حالی که یادش اومده بود گفت : آه یادم رفته بود معذرت میخوام تائویا الان میام
: زود بیا کریس
: باشه عزیزم
**********
نگاهشو به سهون داد
یا لباس خوشگل بود یا هیکل سهون عالی بود
چون حس میکرد سهون عالی شدهصد در صد اگه گی بود مخ سهون رو میزد
اما خب اون جدیدا یه استریت شده و به پسرا علاقه ای ندارهاز فکر اینکه تمامی مهمونای داخل مهمونی قراره به خودشو سهون حسودی کنند لبخند خبیثی زد
سهون با دیدن لبخند لی کنجکاو به سمتش رفت و گفت : هیونگ اتفاقی افتاده؟ چرا داری با خودت لبخند میزنی؟
لی به سهون نگاه کرد و لبخندشو بیشتر کرد و گفت : سهون به جذابیتت فکر میکردم مطمئن باش اگه مثل قبلنا گی بودم واقعا مخت و میزدم و برای خودم میکردمت
سهون خندید و دستش رو روی دست لی گذاشت : هیونگ من همین الانم برای توام
: راست میگی تو همین الانم برای منی ، اما چه فایده که من دیگه گی نیستم؟
: هیونگ باور کن اگه گی بودی یا نبودی ، خودم مختو میزدم اما فعلا ماموریت دارم ، تو آینده منتظر باش که قراره مختو بزنم هیونگ
: اووو کو تا آینده سهونا؟
سهون میخواست جواب لی رو بده اما با تقه ای که به در خورد رو لی خم شد و سرشو جلوی صورتش گرفت
با باز شدن در و صدای لوهان ، هر دو در حالی که مثلا همدیگه رو میبوسیدن از هم جدا شدن
: اوه معذرت میخوام بد موقع اومدم من هیچی ندیدم شما ادامه بدین
و از اتاق بیرون رفت
سهون نگاهشو به لی داد و ازش جدا شد
لی چشماشو بسته بود
از قضیه ی لی و لوهان خبر داشت
میدونست قبلا با هم دیگه بودن
اما بعد اتفاقی که برای لی افتاد ، از هم دیگه جدا شدندست لیو گرفت و رو تخت نشوندش
: هیونگ دوستش داری؟
: نه چون من دیگه گی نیستم که بخوام دوسش داشته باشم
: نه هیونگ تو دوسش داری
: آره دوسش دارم اما مثل دوست داشتن یه دوست ، اون طوری که تو فکر میکنی دیگه دوستش ندارم
: هیونگ من به چیزی فکر نمیکنم و به چیزیم اشاره نکردم تو فقط خودت گفتی اونطوری دوستش داری
: سهونا از من حرف نکش ، لوهان شیومین رو داره و اونا فکر میکنن من تو رو دارم و من دیگه لوهان و دوست ندارم
: هیون...
حرف سهون با بیرون رفتن لی نصفه موند
این هیونگ مهربون ، زیادی مهربونهمیتونست کلی عشق از چشمای لی ببینه که متعلق به لوهانه ، بقیه هم این عشقو از چشماش میدیدن اما فکر میکردن متعلق به سهونه
سهون بعد از آشنایی با لوهان و شیومین میتونست حدس بزنه اونا هم آدمایه خوبین و عشق زیادی نسبت به هم دیگه دارن
خیلی دلش میخواست ، اگه بتونه کاری براشون انجام بده ، انجامش بده
اما خب هیچ کاری از دستش بر نمیومداز اتاق خارج شد و از پله ها میخواست پایین بره
اما با شنیدن صدایی به عقب برگشت و به سمت اتاقی که صدای ضعیفی ازش میومد رفتسهون چی داشت میدید؟
بکهیون هیونگ در حال اغفال کردن یه مرد بود؟
اونم چانیول ، بادیگارد سوهو؟**********
سلام
امروز تولد لیه😍😍
تولدش کلی مبارک باشه❤️ببخشید که دیروز وقت نکردم پارت بزارم
این پارتم کوتاهه اما دوسش داشته باشیندیروز در حال استریم زدن بودم و وقت نکردم پارت بنویسم
اگه شما هم مثل من مای هستین یا به اسپا علاقه دارین حتما برین ام وی شونو ببینین
ام وی سوج دیروز اومد و خیلی قشنگهدوستون دارم❤️
STAI LEGGENDO
sense of murder (حس قتل)
Fanfiction🔫تو تاریکی شب میدوید دنبالش بودن... نمیدید اما صدای پا میومد سایهایی دنبالش میکرد لغزید پاش هنگام دویدن رو تکه سنگی رفت سایه نزدیک تر میشد پاهاش از ترس می لرزید نمیتونست بلند شه خودشو رو زمین میکشید این صحنه رو یه جایی دیده بود زیادی براش آشنا بو...