خودشو آماده کرده بود
امشب باید اون قاتلو میکشتطبق اطلاعاتی که بدست اورده بود قاتل اصلی اون دختر نیست
همونطور که حدس زده بود قتل به دستور کسی بوداون باید قاتل اصلی رو پیدا میکرد
اما با کشتن قاتل فرعیاینجوری پلیسا و قاتل اصلی رو متوجه نمیکنه
امشب اون قاتلو میکشت ، هر جور شدهطبق اطلاعاتی که بدست اورده بود مقتول ساعت 2 الی 3 صبح به قتل رسیده بود
پس ساعت 2 تا 3 مشغول میشدآلت قتاله چکش بود
مقتول با ضربه های متوالی وارده بر سرش مرده بودکشتن اون قاتل به همین روش یه کمی دردناک بود
اما این قانونش بود که هر قاتل و با روش خودش به قتل برسونه
پس تقصیر قاتل بود میتونست با روشی بهتر مقتول و به قتل برسونه تا خودشم با روش بهتری دار فانی رو وداع کنهساعت 12:30 بود باید راه میوفتاد
یک ساعتی تو راه بود تا به مقصدش برسه
میتونست قاتل و ببینه
اما هنوز زود بود باید بیشتر از نیم ساعت صبر میکردبه چکش تو دستش نگاه کرد
یه چیزی تقریبا تو همون مایه های چکشی بود که مقتول باهاش به قتل رسیده بودتو این نیم ساعت باید چیکار میکرد تا زمان سپری بشه؟
قطعا نمیتونست بخوابه ، چون خوابشم نمیاد
نمیتونست با گوشیش خودشو سرگرم کنه ، چون نور گوشیش ممکن بود صورتشو به نمایش بزاره و دوربین های کم و بیش تو محله گیرش بندازنبا خاموش شدن چراغای خونه ی رو به روییش تکیشو به دیوار داد و ساعت و نگاه کرد 1:50
ده دقیقه دیگه هم صبر میکرد میتونست وارد عمل بشهمحله زیادی تاریک بود و صد البته افراد کمی زندگی میکردن
به وجود دوربینم شک داشت
اما اون قرار نیست بدون هیچ تحقیقی وارد عمل بشه
پس تحقیق کرده بود و متوجه شده بود که تو این محله ی تاریک چندتایی دوربین وجود دارهکلاه کپ مشکیشو رو صورتش گذاشت و ماسک مشکی پارچه ایش رو هم روی صورتش گذاشت
به ساعت نگاه کرد 2:05
خوبه ، حالا میتونه وارد عمل بشه
به سمت خونه راه افتاد
رمز در رو که میدونست تاریخ تولد قاتله رو زد و در باز شدنمیتونست چراغ قوه ای روشن کنه چرا که نورش داخل خونه ی کوچیک رو به روش و روشن میکنه
پس چند دقیقه ای صبر کرد تا چشمش به تاریکی خونه عادت کنهحالا میتونست واضح خونه رو تو تاریکی ببینه
با توجه به نقشه ی خونه که قبل از اینکه وارد عمل بشه رو دیده بود پس اولین در توالت و حمامهوارد سالن شد و به سمت راست اتاق دختر حرکت کرد
با رسیدن به در اتاق پشت در قایم شد و تلفن همراهشو در اورد و به گوشی دیگه داخل دستش تماس گرفت
YOU ARE READING
sense of murder (حس قتل)
Fanfiction🔫تو تاریکی شب میدوید دنبالش بودن... نمیدید اما صدای پا میومد سایهایی دنبالش میکرد لغزید پاش هنگام دویدن رو تکه سنگی رفت سایه نزدیک تر میشد پاهاش از ترس می لرزید نمیتونست بلند شه خودشو رو زمین میکشید این صحنه رو یه جایی دیده بود زیادی براش آشنا بو...