part 1

839 69 54
                                    

نگاهمو انداختم روی دستام
دستام درد میکردن
ولی خوبیش اینکه زود خوب میشن
هر چی نباشه من کسی‌ام که قراره دنیا رو آزاد کنه

پس این دردا احساس میکنم در مقابل دردای بعدیم جشن تولدن

++هی ارن جلسه داریم

+الان میام

از وقتی اومدم اینجا احساس میکنم یه باری رو دوش همه هستم

همه دوستام دارن به خاطر من عذاب میکشن

در حالی که میتونستن راحت برن یه زندگی خوب پیش پادشاه داشته باشن

رفتم به سمت اون در چوبی و بازش کردم همه نشسته بودن دور میز

یه نگاه بهشون کردم و بعد سلام آرومی نشستم روی یکی از صندلی ها

تا نشستم اروین شروع کرد به حرف زدن

*خوب همونجور که بهتون گفتم ارن قراره بره اون سمت دیوار ولی شما که میدونید که بعضی از مخالفان نمیزارن که تنها بره پس الان میخوایم تصمیم بگیریم که کی میتونه مواظب ارن باشه و همه بهش اعتماد داشته باشن حتی ادمای غیر از اینجا

که میکاسا از اون ور گفت

**من میتونم همونطور که میدونید من نفر اول شدم و قدرت خوبی تو کشتن تایتانا دارم

من به میکاسا ارزش زیادی قائلم چون تقریبا همیشه مواظبم بوده و مثل خواهرمه ولی از همین بدم میاد که نمیتونم تنهایی از پس خودم بر بیام

از همین بدم میاد
همه ازم میترسن
منو به چشم غولی میبینن که میخوان بکشنش

الگوی زندگیمم که تا یه تکون میخورم دستشو میبره سمت شمشیرش
هرچند قول داده بود اگه من کاره اشتباهی کنم منو میکشه

*میکاسا درسته تو توی قدرت حرف اول و میزنی ولی نه مردم به تو ام اعتماد ندارن بخاطر اون اتفاق اولین روزی که فهمیدیم ارن یه تایتانه

چهره میکاسا تو هم رفت

که اروین به کاپیتان لیوای اشاره کرد

*لیوای تو به مردم قول داده بودی که همیشه مواظب ارنی که خرابکاری نکنه
بنظرم اگه تو بری خیلی بهتره

کاپیتان لیوای ‌ام برگشت و یه نگاه به من کرد و بعد صورتشو به سمت اروین کرد و گفت

_باشه ولی بدون اگه یه اشتباه کنه دیگه قرار نیست برگرده

که میکاسا با چهره‌ی اعصبانی بهش نگاه کرد

کاپیتانم بدون هیچ واکنشی از سر میز بلند شد و به سمت در رفت قبل از اینکه بیرون بره گفت

_من خستم میرم بخوابم و تو ارن استراحت کافیو کن که هر وقت نیاز شد تبدیل به اون حالت تایتانیت شی

بعدشم از اتاق خارج شد

بعد از فکر کنم یک ساعت اون جمله‌ای که خواستم و شنیدم

*خب بچه حالا که همه میدونن باید چیکار کنن جلسه تموم میشه

منمخسته بودم پس سریع از دور میز پاشدم به سمت اتاقم....اتاق که نمیشه گفت به سمت اون زندان رفتم

رفتم اون تو و در و بستم و رو تخت دراز کشیدم

چشمام آروم بسته شد و فقط یه صحنه سیاه تو ذهنم شکل گرفت

..............................

خوب خوب فن فیک جدید 😍

اعععع من نمیدونم کدوم باید تاپ باشه

بنظر من لیوای باید تاپ باشه و ارن باتم
حالا نمیدونم شما چی میگین؟😶

امیدوارم خوشتون بیاد 💕💙

وت و نظر فراموش نشه★💌

Can I touch your heart?Where stories live. Discover now