بعد از لحظات خجالت اوری که گزرونده بودن تهیونگ سرشو از توی گردن جونگکوک در اورد و به چشماش نگاه کرد
_گشنمه
و با اویزون کردن لباش خودشو کیوت جلوه داد
جونگکوک خنده ای کرد و بعد از گزاشتن بوسه ای روی لپ تهیونگ با لبخند گفت_یکم دیگه تحمل کن باشه؟
تهیونگ با ناراحتی سری تکون داد
جونگکوک با گزاشتن بوسه دیگه ای تهیونگ رو بلند کرد و با باز کردن بال هاش کنار گوشش زمزمه کرد_یکم استراحت کن
تهیونگ سری تکون داد و با گزاشتن سرش روی شونه های جونگکوک بعد از چند لحظه به خواب عمیقی فرو رفت...
تهیونگ با شنیدن صداهای عجیبی از خواب بیدار شد
بلند شد و خودشو روی تخته سنگی پیدا کردبا ندیدن جونگکوک با ترس پاهاشون بهم فشرد دورو برشو نگاه کرد
از تخته سنگ پایین اومد و به درخت های بلند اطرافش نگاه کردبا تکون خوردن بوته روبه روش جیغی زد و شروع به دوییدن کرد
با کشیده شدن دستش توی بغل کسی افتاد
نگاه ترسیده و خیسشو بالا اورد و با دیدن جونگکوک خیالش راحت شد
جونگکوک تهیونگو به خودش فشرد و قطره اشکی که از چشماش روی گونش ریخته بود رو پاک کرد
_نترس من مواظبتم
اروم گفت
تهیونگ با اخمی جونگکوکو یکم عقب هل داد
_چراع منو تنها گزاشتی نمیگی من میترسم یا لولو بیاد بخورتم؟جونگکوک از کیوتیه تهیونگ خنده ای کرد و دوباره اونو به خدش فشرد و بوسه ای روی گونش گزاشت
_فکر کردی من میزارم لولو بیاد بخورتت؟
تهیونگ با اخم دوباره سعی کرد جونگکوکو از خودش دور کنه جونگکوک تهیونگو با یک حرکت بلند کرد و با گزاشتن دستش زیر باسن تهیونگ اونو بالاتر کشید
_ببخشید خب خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم
تهیونگ لباشو اویزون کرد
_اگه لولو میومد منو میخورد بعد بدون ته ته میشدی منم میترسیدم بعد لولو منو میخورد منم میمردمجونگکوک با دلی ضعف رفته به تهیونگ نگاه کرد و بی اختیار محکم لبای تهیونگو بوسید
_ای قربونت بشم من نمیخوره نگران نباش جونگکوکی پیشته
تهیونگ که انگار قانع شده بود سری تکون دادو با شنیدن صدای شکمش با ناراحتی گفت
_غذا
جونگکوک بوسه ای روی نوک بینی تهیونگ گزاشت
_بریم برات غذا بدمتهیونگ با خوشحالی یکم توی بغل جونگکوک پرید و با گرفتن دستش به جلو گفت
_بریمممممجونگکوک دوباره خنده ای کرد
خوشحال باهم غذا خوردن و بی خبر از اتفاقاتی که در پیش روشون بود
شاید باورتون نشه میگم مریضم یعنی این امروز بلند شدم برم توی نشیمن چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
همین به هزار بدبختی براتون نوشتم ولی بقیه هم براتون میزارم قولووت بدین به این بدبخت مرسی کامنت هم بزارین حتما❤
YOU ARE READING
𝗵𝗲𝗹𝗹𝗯𝗼𝘆|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕
Randomسادس اون یک شیطان بود ولی وقتی یه فرشته اومد تو زندگیش همه چیز فرق کرد Couple➪︎kookv yoonmin Genre➪︎Romance Fantasy