part16

1.7K 229 93
                                    

بعد از لحظات خجالت اوری که گزرونده بودن تهیونگ سرشو از توی گردن جونگکوک در اورد و به چشماش نگاه کرد

_گشنمه

و با اویزون کردن لباش خودشو کیوت جلوه داد
جونگکوک خنده ای کرد و بعد از گزاشتن بوسه ای روی لپ تهیونگ با لبخند گفت

_یکم دیگه تحمل کن باشه؟

تهیونگ با ناراحتی سری تکون داد
جونگکوک  با گزاشتن بوسه دیگه ای تهیونگ رو بلند کرد و با باز کردن بال هاش کنار گوشش زمزمه کرد

_یکم استراحت کن

تهیونگ سری تکون داد و با گزاشتن سرش روی شونه های جونگکوک بعد از چند لحظه به خواب عمیقی فرو رفت...



تهیونگ با شنیدن صداهای عجیبی از خواب بیدار شد
بلند شد و خودشو روی تخته سنگی پیدا کرد

با ندیدن جونگکوک با ترس پاهاشون بهم فشرد دورو برشو نگاه کرد
از تخته سنگ پایین اومد و به درخت های بلند اطرافش نگاه کرد

با تکون خوردن بوته روبه روش جیغی زد و شروع به دوییدن کرد

با کشیده شدن دستش توی بغل کسی افتاد

نگاه ترسیده و خیسشو بالا اورد و با دیدن جونگکوک خیالش راحت شد

جونگکوک تهیونگو به خودش فشرد و قطره اشکی که از چشماش روی گونش ریخته بود رو پاک کرد

_نترس من مواظبتم

اروم گفت
تهیونگ با اخمی جونگکوکو یکم عقب هل داد
_چراع منو تنها گزاشتی نمیگی من میترسم یا لولو بیاد بخورتم؟

جونگکوک از کیوتیه تهیونگ خنده ای کرد و دوباره اونو به خدش فشرد و بوسه ای روی گونش گزاشت

_فکر کردی من میزارم لولو بیاد بخورتت؟

تهیونگ با اخم دوباره سعی کرد جونگکوکو از خودش دور کنه جونگکوک تهیونگو با یک حرکت بلند کرد و با گزاشتن دستش زیر باسن تهیونگ اونو بالاتر کشید

_ببخشید خب خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم

تهیونگ لباشو اویزون کرد
_اگه لولو میومد منو میخورد بعد بدون ته ته میشدی منم میترسیدم بعد لولو منو میخورد منم میمردم

جونگکوک با دلی ضعف رفته به تهیونگ نگاه کرد و بی اختیار محکم لبای تهیونگو بوسید

_ای قربونت بشم من نمیخوره نگران نباش جونگکوکی پیشته

تهیونگ که انگار قانع شده بود سری تکون دادو با شنیدن صدای شکمش با ناراحتی گفت

_غذا

جونگکوک بوسه ای روی نوک بینی تهیونگ گزاشت
_بریم برات غذا بدم

تهیونگ با خوشحالی یکم توی بغل جونگکوک پرید و با گرفتن دستش به جلو گفت
_بریممممم

جونگکوک دوباره خنده ای کرد

خوشحال باهم غذا خوردن و بی خبر از اتفاقاتی که در پیش روشون بود

شاید باورتون نشه میگم مریضم یعنی این امروز بلند شدم برم توی نشیمن چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
همین به هزار بدبختی براتون نوشتم ولی بقیه هم براتون میزارم قول

ووت بدین به این بدبخت مرسی کامنت هم بزارین حتما❤

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 10, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝗵𝗲𝗹𝗹𝗯𝗼𝘆|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now