امروز.
امروز قراره دوباره هوسوک ببینم.
پسر رقاص.
ساعت یک.
ساعتی که همیشه میرم پارک.
هنوز دوساعت تا ساعت یک مونده.
فقط باید دوساعت صبر کنم.
خیلی اضطراب دارم برای دوباره دیدنش.
حتی با این که دومین باره که دارم میبینمش ولی حس میکنم ماه هاست میشناسمش.
پسر رقاص.
این قراره خوب پیش بره؟
به خودم گفتم.
نه.
هیچی خوب تر از هوسوک نیست.