شاید فرصت دادن بد نبود

1K 134 22
                                    

دوهفته از دیدارش با لیسا میگذشت توی این چندوقت همش به این موضوع فکر کرده بود شاید....شاید دادن یه فرصت بهش بد نبود

بهرحال اون معروف بود پولدار بود مهروبون و خوشگل بود شاید اونم یک کوچولو فقط یک کوچولو ازش خوشش میومد

با برداشتن گوشیش با تردی به لیسا زنگ زد و با شنیدن صداش که با لحن زیبایی جانم رو زمزمه کرده بود لرزش دلشو حس کرد

_جنی کاری باهام داشتی؟

جنی به خودش اومد و خودشو جم‌کرد
_اهه راستش من فقط میدونی اهههه من زنگ زدم بگم درخواستتو قبول میکنم

لیسا سکوتی کرد که جنی ترسید نکه ازش خسته شده بود؟
شاید با یکی دیگ بود
شاید دیگه نمیخواستش
ولی با کلمه ای که لیسا گفت کل فکرا از سرش پرشید و لبخند نرمی زد
_میدونی توی این دوهفته بام چی گذشت؟
نع نمیدونی پس همین الان پا میشی میای خونه من زوددد

جنی از هیجان لیسا خنده ای کدو و با گفتن باشه گوشی رو قطع کرد و بعد از مطمئن شدم از قطع شدن شروع به بالا پایین پریدن کرد

با عجله سمت خونه لیسا راه افتاد و با رسیدن در خونش نفس عمیقی کشید و در زد

با ظاهر شدن لیسا موهاشو با خجالت پشت گوشش داد و اروم لبخند زد

لیسا با کشیدن دستش اونو توی بغل خودش انداخت و نگاهی به چشماش کرد

اون الان برای خودش بود نع؟
برای بار هزارم لبخندی زد و بوسه ای روی پیشونی جنی گزاشت

هیچکدوم حرفی نمیزدند  و فقط از بودن هم لذت میبردن

لیسا بلاخره لباشو ا  پیشونی جنی برداشت و صورتشو نزدیک جنی کرد

_چشم گربه ایه زیبای من

و فقط برفی که نم نم شروع با باریدن کرده بود شاهد بوسه از ته دل اونا شد

شاید اونا نمیدونستن ولی زندگی اونقدرام بد نیست فقط باید دنبال خوبیش باشی
با وقتی بشینی و هیچکاری برای پیشرفتت نکنی قرار نیست مجزه شه و هرچی میخای به دست بیاری

حداقل اونا الان بهم رسیده بودن و خوشحال بود
عشق بین اونا عشقی نبود که کشته شه
اون زندگی ساخته بود زندگی دونفرو ساخته بود...

تقریبا پارت اخر🥲

چراع تقریبا چون نظر سنجی داریم اگه میخایین یه پارت اسماتم بنویسم میتوانین بگویین اگه نع که هیچی امیدوارم از کیل دیس لاو خوشتون اومده باشه و بدونین عشقی که داره بهتون اسیب میزنه عشق نیست پس اون عشق رو بکش🥰

kill this love|𝗷𝗲𝗻𝗹𝗶𝘀𝗮✔Kde žijí příběhy. Začni objevovat