نامجون از اتاق خارج شد و لبخندی به جین که هنوزم معذب روی مبل نشسته بود زد:
_انقدر بخاطر اینجا بودنت هیجان داشت که نمیتونست بخوابه...بزور خوابوندمش!جین لبخند زد:
_ببخشید که...برات دردسر شدم اجوشی...نامجون وارد آشپزخونه شد، همونطور که به سمت قهوه ساز میرفت غر زد:
_چه دردسری...یه طوری میگی انگار تا خونه کولت کردم! قهوه رو با شیر میخوری؟جین انگشتاشو بهم فشار داد و با خجالت گفت:
_ن..نه اجوشی من... قهوه نمیخورم...نامجون هومی زیر لب گفت و از یخچال بطری آب پرتقال رو بیرون کشید، دوتا لیوان برداشت و به سالن برگشت.
کنار پسر نشست و برای هردوشون ابمیوه ریخت:
_من وکالتتو برای شکایت از صاحبخونت قبول میکنم...کلی جریمه ازش میگیرم و پول پیش خونتو...جین اهی کشید:
_نمیخواد به زحمت بیوفتی اجوشی...من..یکی دو روز دیگه برمیگردم خونه..فکر نکنم دیگه جرعت کنه برگرده..نگاهی به مرد انداخت و خندید:
_خیلی خوب از پسش بر اومدی...کلی..کتک خورد.نامجون خندید و گفت:
_وقتی جوون تر بودم...حسابی سرم باد داشت و...میدونی..جوگیریای نوجوونی دیگه.. بوکس میرفتم و هرکس توی خیابون چپ نگاهم میکرد...باهاش درگیر میشدم..یه روز یه نفرو خیلی بد زدم..یادمه یارو کل خانوادشو ورداشت آورد دم در خونمون...لیوان آب پرتقالو به دست پسر داد:
_چرا اونطوری نگام میکنی؟جین سرفه ی مصنوعی کرد و نگاهشو به میز دوخت:
_دلم میخواد...قصه ی زندگیتو بدونم اجوشی...نامجون لبخند کمرنگی زد و سرشو تکون داد:
_قصه ی زندگی من پر از شکسته...بارها توی کارم شکست خوردم...توی عشق شکست خوردم...توی زندگی متاهلیمم شکست خوردم...مامان مینهی...اهی کشید و چشماشو مالوند:
_میدونی اون...زن خوبی بود..ما فقط، یه طوری بودیم...انگار...انگار که آدم هم نیستیم،خیلی بحث میکردیم و به سختی روزای آروممونو به یاد میارم! مینهی تنها اتفاق خوب ازدواج ما بود! ولی اون برای جدا شدن از من حاضر شد از بچمونم بگذره...روزی که طلاق گرفتیم...تنها روزی بود که بهم یه لبخند واقعی زد!جین سری تکون داد و با ناراحتی گفت:
_متاسفم من...نباید میپرسیدم..نامجون دستی به کتفش کشید:
_بیخیال پسر...من با گفتنشون مشکلی ندارم...چشمش به کبودی گردن جین افتاد و اخم کرده یقشو کنار کشید:
_این...کار همون آشغاله؟جین سری تکون داد و یقشو به حالت اول برگردوند:
_اولین باری نیست که...با همچین برخوردی رو به رو میشم اجوشی...مهم نیست، چند روز دیگه ردش میره.
YOU ARE READING
apple Juice 🍏
Fantasyخب...میشه گفت همه چی از یه لیوان آب سیب فاکی شروع شد! ژانر:ازونا که اکلیل بالا میارید. تعداد پارت:زیاد نیست! روزای آپ:نمیدونم شاید یه روز در هفته؟ شایدم بیشتر! کاپل:نامجین ازش لذت ببرید بنفشه ها💜