artery of lust کاپل:استریت-جیمین

275 20 8
                                    

اسمات🔞🔞🔞

با سرعت هرچه تمام تر به طرف عمارت روندم.. باورم نیمشد جیمین باهام اینکارو کرده باشه..تصور اینکه اون یک نفوذیه داشت دیوونم میکرد....

وقتی رسیدم آروم آروم به طرف اتاقش قدم برداشتم..صدای کفشای پاشنه بلندم روی سرامیک ها مثل صدای ناقوس بود...همونقدر زیبا...همونقدر فریبنده و ترسناک....

آروم در اتاقش رو باز کردم و وارد شدم..کسی داخل اتاق نبود..سرمو چرخوندم که متوجه صدای آب شدم...آروم به طرف در سفید رنگ گوشه اتاق رفتم...با نزدیک شدن به در صدای نفس ها وضربات آب روی زمین شنیدم...پس توی حموم بود!!...

پوزخند عمیقی زدم و از اتاق خارج شدم.. از بیرون آروم بودم درحالی که گرگ ووجودم آماده حمله بود....

وارد اتاقم شدم و لباس خواب سرمه ای رنگ کوتاهی روی تخت گذاشتم و وارد حموم شدم...

لباس خواب رو به آرومی تنم کردم وروبه روی آینه نشستم...چهره ای که برای خودم ساخته بودم اغواگرترین حالت ممکن رو داشت..موهای خرمایی طلایی رنگ که باز وپریشون بود با لبای قرمز وبرجسته وچشمای درشت که خمارترین حالت ممکن رو در اون قاب سفید رنگ به خودش داشت....

تک خندی زدم که دندونای سفیدم بین لبای قرمز رنگم صحنه جذابی رو ساخت..

ا/ت:بازی شروع شد پارک جیمین....

به طرف زنگ گوشه تخت رفتم...

ا/ت:به پارک جیمین اطلاع بدید که بیاد به اتاقم...

-چشم خانوم الان بهشون خبرمیدم...

ربدشامبرمو روی لباس می پوشم وگیلاس هرو روی میز قرار میدم..اروم پودر سفید رو داخل یکی از گیلاس ها ریختم و شراب قرمز رنگ رو روش خالی کردم وگیلاس دیگه رو هم از اون مایع قرمز رنگ پر کردم وبا نیشخندی که گوشه لبم جا خشک کرده بود کنار پنجره سرتاسری ایستادم و جرعه ای از مایع قرمز رنگ خوردم...

با صدای تقه ای که به درخورد به ارومی میچرخم درحالی که انحنای گوشه لبم عمیق ترمیشه...بلاخره اومدی پارک....

ا/ت:بیا تو....

با ورودش اولین چیزی که نگاهم وبهش خیره میکنه اون چشمای کشیده وشفافش...کی فکرشو میکنه پشت این چشما ونگاه های شفاف چه دروغ هایی رو سرهم کردی پارک جیمین...ولی من نا ا/ت ام...اینو فراموش کردی که هیچ چیز از من مخفی نمیمونه...

جیمین:با من کاری داشتین؟؟...

لبخند بزرگی میزنم که نگاهش به ارومی روی گودال های روی صورتم سر میخوره که تک خنده کوچیکی میزنم وابروهامو بالا میندازم....

ا/ت:اه جیمینا...بیا تو لطفاً

با قدم های کوتاه نزدیکم میشه و نگاهشو روی صورتم بالا میاره ومیگه:

Oneshot the btsWhere stories live. Discover now