Embrace Death کاپل:تهکوک

543 23 35
                                    

قدم های آرام وسرکشش...سرکش!..درست است سرکش برای ادامه دادن...تمام ووجود ان مرد برای ادامه دادنش فریاد میزد...فریادی که اورا به حال باز گرداند...اماروح و پرنده درونش اسیر دردی طاقت فرسا بود...دردی که تمام روح وتنش را به تاراج میبرد....اما آن مرد دردش را میپرستید هماننده عشقی ژورنالیستی....

ارام دست در جیبش کرد ودفتر سبزرنگی را بیرون کشیدو نگاهش رابه بالا گرفت...کافه ی پراسوس...لبخندمحزونی زدودرکافه را به داخل فشرد...بازهم ان قدم ها اورا به گوشه آن کافه کوچک ودل انگیز کشانده بودند...به ارامی به روی میزهمیشگی اش جای گرفت...جایی پشت آن پیانویه قهوای رنگ قدیمی وصحنه ای نوستالژی..پونت!!..

-موسیو کیم!!

سرش را چرخاند ونگاهی به اماندا انداخت...

-قهوه اتون!!...

خیره به اماندا سری تکان داد..دخترک گارسون باز هم نگاه دلسوزی به او کردو بی هیچ حرفی از ان مرد میانسال دور شد...نگاهش را به ارامی به روی دفتر سوق دادو دست های لرزانش را به سویش کشید به ارامی صفحات گم شده اش را باز کرد وغرق خاطراتی دور شد.............

چشمای درشت مشکی اش با لطافت به روی بوم نقاشی کوبیده بود ولبهای سرخ رنگش به زیبایی کشیده شده بود...چنان که ان محوخند قلب  تهیونگ را با سکوتی از شب وا میداشت وباعث ایستادن ان ضربان های حیاتی می شود...تکرار وتکرارو تکرار...

اوهیچ وقت به آن چهره عادت نمیکرد...آن عشق بود که همچون گلی اسیر اتشی جهنمی در ووجودش رشد میکرد وسمی را به تمام ووجودش میتاباند...

-تهیونگ!!

نگاهش را به بالا کشید وغرق در نگاه پسرک شد..پسرک خنده زیبایی کرد واثری را که ساخته بود به ان مرد عاشق پیشه نشان دادو گفت:

بلاخره تموم شد...خیلی قشنگ شد نه؟؟!

مردلبخند محزونی زدو گفت:

دستهای تو بی رنگی رو هم رنگ میبخشه..جونگکوک...

پسرک لبخندش را پر رنگ کرد ودرحالی که در چشمهایش هاله ای از روشنایی دربرگرفته بود به مرد نزدیک شدو به میانه اغوشش خزید وزیر گوشش نجوا کرد:

اره منه به بی رنگی ها رنگ میبخشم..تا وقتی که تو به قلب من رنگ میبخشی.............

با قطره اشکی که به ارامی از روی چشم هایش به روی گونه هایش لغزید از خاطرات دور به گوشه ان شهر وان کافه کوچک بازگشت....

لبهای لرزانش را ازهم گسیخت ودرحالی که انگشت های کشیده اش را به روی نوشته های ان خاطرات شیرینی به تلخیه زهر میکشید گفت:

من دیگه به قلبت رنگ نمیبخشم جونگکوکا...اما تو هنوز به دنیا رنگ ببخش...برای همیشه رنگی ترین قسمت دنیای خاکستری رنگم باقی بمون..تا وقتی که اخرین نفس هامو رها میکنم........

Oneshot the btsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang