E06

195 62 437
                                    

Jaehyun

با آلارم گوشی چشماشو باز کرد ، دقیقا نمیدونست چند ساعته که خوابیده اما کمرش حسابی درد گرفته بود ، خمیازه کشید و آلارم موبایلش رو خفه کرد " باورم نمیشه شیش ساعت خوابیده باشم " با خودش زمزمه کرد و از روی تخت با خستگی که در بدنش بود بلند شد .
سمت سرویس بهداشتی اتاق رفت تا آبی به صورتش بزند و خوابش بپرد .

از راه پله های شیشه ای پذیرایی پایین اومد که دلش صدا کرد " لعنت" انقدر خسته بود که حتی ناهار و صبحانه هم نخورده بود .
سمت آشپزخانه رفت و در یخچال رو باز کرد ، ای کاش الان یکی بود تا براش غذا آماده میکرد ، اما این کار فقط مخصوص خودش بود چون دستپخت هیچ فردی رو قبول نداشت .

چشمش به تخم مرغ هایی که ردیف داخل یخچال چیده شده بود افتاد ، دوتا از آنهارو برداشت تا برای خودش درست کند .
ماهیتابه ای برداشت و تخم مرغ هارو درونش شکست و اون رو روی شعله گاز گذاشت .
در همین حین موبایلش رو برداشت تا سمس هارا یکی یکی چک کند .

نگاهش به شماره ناشناسی برخورد کرد که یاد خسارت ماشینش افتاد ، شماره رو با بی میلی گرفت و منتظر شد اما حتی یک بوق هم نمیخورد.
موبایل رو از گوشش فاصله داد و اخم کرد " میدونستم قالم میزاره "
صدای جز جز تخم مرغ حواسش رو پرت کرد و با سرعت شعله گاز رو خاموش کرد .
.
.
Taeyong

روی تخت نشست و سیم کارت جدیدی که خریده بود رو داخل موبایل گذاشت " باورم نمیشه یازده تا سیم کارت قبلی رو به چوخ دادم " پوکر گفت و خودش به حرف خودش خندید ، وقتی سیم کارت رو توش گذاشت بلافاصله با شیوون تماس گرفت " بله؟؟"
" منم تیونگ " شیوون تعجب کرد " تیونگ تویی؟؟ یه لحظه شماره ناشناس دیدم کپ کردم ، دوباره سیم کارت عوض کردی !؟"
" اره قضیه اش طولانیه ، بعدا برات تعریف میکنم ، بگو از شرکت چخبر؟؟"

شیوون یکم من و من کرد " فعلا که خبری نیست ، ولی من مطمئنم رئیس سونگ امشب با یکی قرار داره "
" فکر میکنی میتونی بفهمی با کی قرار داره ؟؟"
" فکر نکنم تنها کسی که خیلی بهش نزدیکه دستیارشه که همه جا باهاش میره ولی تو نگران نباش اوکی میکنم "
تیونگ هومی زیر لب گفت و قبل از اینکه شیوون قط کنه ادامه داد " شیوون من دارم میرم کلاب یادت نره بهم خبر بدی ، سعی میکنم موبایلم دنبالم باشه و اینکه دیر نکنی! "
شیوون هومی زیر لب گفت
هردو قط کردن و تیونگ از روی تخت بلند شد ، کوله سیاه رنگش رو از گوشه اتاق برداشت و دوباره روی تخت نشست .
در کوله رو باز کرد و هرچی اسلحه داشت روی تخت ولو کرد .
از انواع کلت و قَمِه و پنجه بوکس تا طناب دار و فندک و تیغ و سیم مفتولی و چاقو های مخلتف ...
کلت کمری اش را که دیشب با اون مرد جوون را کشته بود ، برداشت و دکمه آزاد کردن خشاب رو زد .
خشاب هاش تقریبا پر بود و اوکی بود ، امشب از چیزایی که شیوون براش گفته بود میتونست پی ببره که یکی رو باید به قتل برسونه با اینکه نمی‌دونست اون فرد کیه !!!!!

Sinful Rose " jaeyong "Where stories live. Discover now