E09

159 55 224
                                    


دستاشو دور گردن دوست پسرش انداخته بود و چشماشو بسته بود و خیلی آهسته و با دقت لبای نسبتا گرم جهیون رو میبوسید ،
بیشتر از این خوشش میومد که جهیون عقب نمی‌کشید و مشتاق تر  در بوسه همکاری میکرد  !

بوسه های داغی که جهیون روی لباش میزاشت بقدری لذت بخش بود که هر لحظه معلوم نبود چه بلایی سر احساساتش بیان .
خیلی وقت بود که همدیگه رو نبوسیده بودن و این بوسه حتی از بوسه های قبلی براش شیرین تر و گرم تر بود .
شاید بخاطر دلتنگی های هرشبش و دوری که بینشون افتاده بود ، نمیخواست از جهیون جدا بشه !

جهیون مک محکمی به لب پایینش زد که صدای قشنگ خاصی ایجاد کرد و از هوجین جدا شد.
هوجین انگشت شصتش رو روی لبای خیس جهیون گذاشت و بهش خیره شد با صدای نسبتا آرومی زمزمه کرد: عاشق وقتی ام که نادیدم میگیری و بعدا با لبات میای منت کشی !   

جهیون پوزخند کوتاهی زد و نگاهشو از هوجین گرفت و به تخت خواب اتاق اشاره کرد : شاید جور دیگه هم بتونم خرت کنم؟ هوم؟
هوجین به تخت نگاه کرد و لبخند کجی زد " شاید نه! حتمن"
.
.
.
.
.
Taeyong

وارد اتاق شد و در پشت سرشو قفل کرد ، پسر رو به روش که روی تخت لم داده بود و سرش تو گوشی بود با بسته شدن قفل نیم نگاهی بهش انداخت "‌ اینجا چیکار میکنی؟"
تیونگ خنده ی عصبی کرد و محکم سمت تخت قدم برداشت و گوشی پسر رو از دستش گرفت و به زمین پرت کرد !

بدون اینکه بزاره مرد رو به روش حرفی بزنه زانوهاشو دو طرف بدن پسر ستون کرد و  آروم روش خزید " الان داری چه غلطی میکنی تیونگ !؟"
تیونگ گوشه لبشو گاز گرفت و همونطور که سعی داشت خودشو به اون تن مردونه بماله گفت " هیشش! میخوام خسارتی که به ماشینت زدم رو بدم "

جهیون خنده هیستریکی کرد و دستشو توی موهای خوش حالت تیونگ برد " ولی قرار بود دیگه همدیگه رو نبینیم !"
تیونگ بوسه ای کوچیک و صدا داری به لباش زد "قول میدم بعد از امشب دیگه حتی منو نبینی ! چون منم نمیتونم اون قیافتو برای یک ثانیه دیگه تحمل کنم پسر مازراتی"

جهیون دستشو آروم زیر لباس تیونگ برد و کمرش رو نوازش کرد و تیونگ سرشو نزدیک تر برد و لباشو روی لبای جهیون کوبید و محکم و وحشیانه شروع به بوسیدن لبای نرمش کرد ، انقدر خوشش اومده بود که بین بوسه های تند و لبایی که بهم میدادن نمیتونست خندشو کنترل کنه و بیشتر به لبای هم مک میزدن...

"ته؟ تیونگ؟ یاااا با توام .."
سریع چشماشو باز کرد و با قیافه هایرین که فقط چند سانت باهاش فاصله داشت روبه رو شد " هایرین!؟"
" سه ساعته دارم صدات میکنم ، پاشو دیگه لنگ ظهره "‌

دوتا آرنجشو به تخت تکیه داد و نیم خیز بلند شد " کی صبح شد ؟"
با حالت خوابالویی گفت و چشم رو مالید .
هایرین از روی تخت بلند شد و پرده اتاق رو کنار زد تا آفتاب بیشتری اتاق رو روشن کنه " مثل اینکه توی خواب داشت بهت خوش میگذشت هوم؟ "

Sinful Rose " jaeyong "Where stories live. Discover now