شوخی بسه جدی باش!

قسمت ششم :کشمکش

کشمکش یا تعارض توی داستان باعث به وجود اومدن مشکلات و موانعی میشه که مانع رسیدن شخصیت به هدفشه واین مشکلاتی که به وجود میان ممکنه جسمی یا روحی باشن. مشکل جسمی مثلا مبتلا شدن به یه بیماری ، مشکل روحی هم مثل ترس.

تعارض مدل های مختلفی داره:

شخصیت علیه خودش: توی این نوع تعارض شخصیت با خودش درگیره یا از خودش متنفره یا رازی داره که میخواد اون رو مخفی کنه.

شخصیت علیه شخصیت دیگه: توی این نوع تعارض شخصیت با شخصیت دیگه ای درگیر میشه و هدفشون یه جورایی نابود کردن هم دیگه و برنده شدن هست.

شخصیت علیه جامعه: توی این نوع تعارض شخصیت ما یا خودش مشکلی داره یا یه مشکلی رو به وجود میاره که باعث میشه با جامعه درگیر و از طرف اونها ترد بشه

شخصیت علیه طبیعت: مثل مقابله با طوفان ، آتش سوزی ، سیل و یا زلزله. توی این نوع تعارض یه بلای طبیعی رخ میده که زندگی شخصیت رو درگیر میکنه

شخصیت علیه ماوراء طبیعت: همون طور که از اسمش مشخصه درگیری شخصیت با نیرو های ماوراء مثل ارواح ، موجودات ترسناک ، آدم فضایی ها

شخصیت علیه تکنولوژی : مثلا درگیری با ربات یا ماشین ها. توی این تعارض یه تکنولوژی به وجود میاد که زندگی معمولی شخصیت رو به هم میریزه برای همین شخصیت مقابلش می ایسته تا اون رو از بین ببره.

روند یک داستان به این شکله:

۱.اول شخصیت داستان معرفی میشه: با گفتن قسمتی از زندگیش و آوردن یه سری ماجرا ها تا اون رو به خواننده معرفی کنیم مثلا شخصیت ما از ماشین میخواد پیاده بشه با سر میخوره زمین این نشون میده که شخصیت ما چه اندازه دست و پا چلفتی هست و یه نکته خیلی مهم برای معرفی شخصیت ما هیچوقت اول داستان، به مخاطب نمیگیم که خب این شخصیت اسمش اینه قدش اینه رنگ چشماش اینه خصوصیات اخلاقیش اینه گذشتش اینه؛ اشتباه بزرگی که یه نویسنده انجام میده و واقعا وحشتناکه همینه ، نیاز نیست همه چیز رو همون اول بنویسین فقط یه سری ماجرا ها و اتفاقای خیلی کوچیک(میگم خیلی کوچیک چون نباید از داستان اصلی دور بشین) رو داخل داستان میارین تا مخاطب شخصیتتون رو بشناسه مثل همونی که گفتم مثلا میخوره زمین. در نتیجه نگو نشون بده

۲. بعد از معرفی قهرمان باید نشون بدیم که شخصیت یه ایراد خیلی بزرگ داره این برای ایجاد احساس همذات پنداری با خواننده هست خب شاید بگین این رو تو قسمت معرفی شخصیت میتونیم بگیم ، بله میتونیم ولی این مشکل بین تمام ویژگی هایی که شخصیت داره بیش تر به چشم میخوره چون قراره در طول داستان این مشکل خودش رو نشون بده که یه جایی باعث پیروزی شخصیتمون میشه یه جایی هم زندگی شخصیت رو میریزه به هم (مثلا شخصیت ما زیبا نیس  و این باعث میشه خیلی جاها شخصیت های دیگه بهش اهمیت ندن و یه جورایی حسابش نکنن به خاطر همین یه جاهایی از داستان براش مشکلی به وجود میاد ولی یه جاهایی از داستان همین ویژگی، که کسی بهش اهمیت نمیده به دردش میخوره مثلا میتونه بدون جلب توجه یه جاسوس ماهر بشه)

۳. الان می‌رسیم به ایجاد یه اتفاق غیر منتظره. اینجا یه حادثه ای رخ میده که زندگی شخصیتمون رو از روند عادیش خارج میکنه (اگه بخوایم مثال قبلی رو ادامه بدیم،  میتونیم بگیم مثلا شخصیت ما پرستار بچه میشه ولی چون شخصیت ما جوریه که کسی بهش اهمیت نمیده بچه ها هم بهش اهمیت نمیدن شخصیت ما به یه دلایلی نمیتونه این شغل رو از دست بده پس باید هر طور شده بچه رو به طرف خودش بکشه و باهاش دوست بشه)

۴.ماجرا جویی ها:  ماجراهای ما شروع میشن.

۵.تلاش:شخصیت تمام شعیشع رو میکنه تا به هدفش برسه

۶.شخصیت ما موفق میشه و منتظره همه چیز همون طور که می‌خواست پیش بره (مثلا همون شخصیتمون که نمیتونست با بچه دوست بشه بعد از کلی تلاش ها بالاخره دوست میشه و حالا انتظار داره همه چیز خوب پیش بره)

۷. یه وضعیت بحرانی پیش میاد که دوباره اون آرامش شخصیتمون رو به هم میزنه(مثلا دقیقا همون زمانی که شخصیت ما با بچه دوست شد از کارش اخراج میشه)

۸.این جا باید شخصیت ما مبارزه ها و تلاش های نهایی رو نشون بده تا بتونه اون بحران رو از بین ببره این جا شخصیت چیز های زیادی رو یاد میگیره تا موفق بشه

۹. نتیجه و پایان، اینجا یا شخصیت برای همیشه پیروز میشه یا برای همیشه شکست میخوره. یادتون باشه پایان به اندازه شروع داستان مهمه پایان باید جوری باشه که اگه شخصیت موفق میشه خواننده هم احساس موفقیت کنه و خیالش راحت بشه و اگه شخصیت شکست میخوره خواننده هم این شکست رو احساس کنه.

***
خب اینم از این پارت

مثال هایی که من گفتم ساده بودن ولی شما میتونین با اون توضیحاتی که دادم توی ژانر های مختلف اکشن ، فانتزی و حتی جنایی هم استفاده کنید😁

با ووت و کامنت هاتون بهم انگیزه بدین تا پارت های بعدی رو هم سریع بذارم💗

بوک رو به دوستاتون معرفی کنید تا اون ها هم استفاده کنن😊