هرماینی با صدای گریه بیدار شد.
چشم هاشو آروم باز کرد ، انگار قلبش دوباه روشن شد و شروع کرد به محکم کوبیدن درون سینش.
ریه هاش هوای کهنه رو چنگ میزدن و اون میتونست مزه ی ترس و روی زبونش بچشه.جسد های زیادی اطرافش و پر کرده بودن.
صدای فین فین و گریه ای رو میشنید.
نور ملایمی اتاق رو از تاریکی مطلق محفوظ نگه داشته بود.
اون روی زمین مرمره سنگی و سرد نشسته بود."هرماینی "
نگاهش و از روی زمین بالا اورد.
انگار اتاق داشت تکون میخورد.
متوجه شد بدن های اطرافش بی روح نبودن ، بلکه کاملا زنده بودن.
کل اتاق _هر پنجاه نفر با عجله شروع به خزیدن به سمت اون کردن.
ریه هاش منقبض شده بودن.
دوباره به دیواری که کنارش از خواب بیدار شده بود تکیه داد." هرماینی"
صدای آشنایی اینو گفت.
اون به سمت صدا برگشت و جینی و درحالی که در بین جمعیت خودشو بالا میکشید دید.
وقتی بهش رسید شونه هاشو مابین دست هاش گرفت و در آغوش کشیدش "بیدار شدی "هرماینی نگاهش و از موهای فر و قرمزه جینی گذروند.
اتاق پر از چهره های آشنا بود.
اون میتونست لونا و پرواتی رو هم ببینه.
بدن هایی که به سمتش اومده بودن دوستاش بودن.
بهش حمله نکرده بودن و مشتاقانه بهش نگاه میکردن.جینی اونو از بغلش بیرون کشید و بعد دستاشو روی صورت هرماینی گذاشت.
"کجا رفتی؟!کجا اسیر شدی؟! "
به اون کلمه رسید.
'اسیر شدن'
هرماینی لب هاشو از هم جدا کرد، پوستش ترک خورده بود و صرفه می کرد.
چیزی شبیه به کاغذ و ماسه رو توی گلوش احساس میکرد ."آب "
جینی با عجله چهار یا پنج دختر و صدا زد.
اونا با زحمت به جلو اومدن.
جینی پرسید: "گرسنه ایی؟!"هرماینی اخماشو درهم کشید.
آب؟ غذا؟لیوان آب کاغذی به زور بین لب هاش جا گرفت.
جرعه ایی ازش نوشید و بعد به دنبال تشکر از کسی که اونو براش اورده بود گشت، اون شخص چو چانگ بود.
همه زنده بودن ، اونا تسلیم شده بودن ؟! رون و نویل کجا بودن؟!
نگاه مختصری به اطراف انداخت.
فقط دختر ها اونجا بودن، دختر های جوان .
به صورت هرکدوم از اونها نگاه کرد.
وقتی به لونا رسید چشم هاش از حرکت ایستاد.دختر مو بلوند به آرومی به روش لبخندی زد و گفت:"مارو جدا نگه میدارن "
"جدا و بدون هیچ آزاری؟!" هرماینی دندوناشو روی هم سایید.
بشقاب میوه ایی از بالا سره دختر ها گذشت و جلوی صورته هرماینی ظاهر شد."و بهمون غذا میدن ؟!"
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝑻𝒉𝒆 𝑨𝒖𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 (translation)
Aventuraدر پی پیروزی دارک لرد بر هری پاتر ، اون هایی که شکست خوردن باید جایگاه جدید خودشون و یاد بگیرن. هرماینی گرنجر ، دختر درخشان قدیمی ، اسیره و جزوی از دارایی های یک انسان شده. به عنوان جایزه ی برتر در حراج اعضای سفارش دهنده و هواداران به بالاترین قیمت...