وسایلشو توی کیفش گذاشت از دفترش بیرون زد
مثل همیشه سرشو پایین گرفت و با عصبانیت بی مورد به سمت اسانسور رفت
داخل شد و دکمه (p) رو زد
اسانسور حرکت کرد و سه طبقه پایین رفت
در باز شد و جونگ کوک وارد پارکینگ شد نگاهی به اطراف انداخت تا بالاخره سر و کله رانندش پیدا شد
ماشین جلوی جونگ کوک وایساد و راننده پیاده شد و در رو برای جونگ کوک باز کرد
جونگ کوک با بی حوصلگی توی ماشین نشست
راننده در رو بست و خودش هم سوار شد
گاز داد و از پارکینگ خارج شد
200متری از دفتر دور شده بودند که جون کوک گفت:برو به نزدیکترین بار
راننده سر تکون داد و مسیرشو از سمت عمارت به بار تغییر داد
به بار که رسیدن جونگ کوک به یانگجه(رانندش)
گفت:همینجا بمون
و وارد بار شد
همه دیوانهوار میرقصیدن چراغ های گردون قرمز و ابی فضای تاریک بار و روشن کرده بودروی صندلی همیشگیش نشست و به یکی از کارکنا که هایبرید ببر بود گفت:یه شات ویسکی
هایبرید تعظیم کوتاهی کرد و شاتی برداشت و توش ویسکی ریخت
خواست شات رو بدست جونگ کوک بده که مرد نیمه مستی از پشت بغلش کرد
هایبرید تقلا کرد فرار کنه اما اون مدر بیشتر خودشو بهش چسبوند
هایبرید به سمتش برگشت و نفهمید که چی شد و یه دفعه شات از دستش رها شد و محتویاتش روی لباس اون مرد ریخت
مرد عصبی داد زد:رئیس اینجا کیه؟
رئیس بار به سمتش اومد و گفت:مشکلی پیش اومده؟
مرد به هایبرید اشاره کرد و گفت:ببین چیکار کرده
رئیس بار از مرد مغذرت خودهی کرد و به سمت هایبرید رفت و گفت:بهت گفته بودم که اگه یه بار دیگه مثل یه دست و پا چلفتی رفتار کنی برات بد میشه ولی گوش ندادی
مرد کمربندشو باز کرد رو گرفت و گفت:و بدم نمیاد قبلش خودم تستت کنم
هایبرید چشماش اشکی شد و با دست رئیس بار که به سمت بدنش هجوم برد روی زمین زیر پای جونگ کوک ولو شد و با گریه با جونگ کوک نگاه کرد:اقا تورو خدا کمکم کن
جونگ کوک نگاهی به چشمای ملتمس اون هایبرید کرد و بعد نگاهی به رئیس بار که هوس الود به هایبرید نگاه میکنه
رئیس بار داد زد:خفه شو هایبرید احمق
جونگ کوک نفس عمیقی کشید و خم شد و دست هایبرید و گرفت و بلندش کرد
رئیس بار عصبانیتر از قبل بهش نزدیک شد و گفت:این هایبرید متعلق به منه
جونگ کوک دست به سینه شد و نیشخندی زد:عه نه بابا
مکثی کرد و ادامه داد:میخرمش
رئیس بار داد زد:فروشی نیست بدش من
جونگ کوک به رئیس بار نزدیکتر شد و یقشو گرفت:هرچقدر پولش باشه میدم باید بفروشیش
و یقشو ول کرد
هایبرید پشت جونگ کوک قایم شده بود و از ترس میلرزید
رئیس بار ابرویی بالا انداخت و گفت:دویست هزار دلار میفروشمش
مردی که ویسکی رو لباسش ریخته شده بود پیشدستی کرد و گفت:من سیصد هزار دلار میخرمش
جونگ کوک مشتی نثار صورت اون مرد و کرد و دسته چکشو دراورد
چک چهارصد هزار دلاری ای به رئیس بار داد و دست هایبرید رو گرفت و از بار بیرون رفت
هایبرید با ترس و لرز به جوگ کوک خیره شد و گفت:واقعا ممنونم
و گریه اش شدت گرفت
جونگ کوک لبخندی زد و جلوی هایبرید زانو زد و گفت:اسمت چیه؟
هایبرید اشکاشو پاک کرد و گفت:ت..تهیونگ
جونگ کوک تهیونگو محکم بغل کرد و سرشو نوازش کرد
تهیونگ با حس دستای داغ جونگ کوک روی سرش ارامشی به بدنش تزریق شد که درد تمام شلاقایی که خورده بود رو از یاد برد
هایبریدها معمولا یا خدمتکار بودن یا برده بودن
جونگ کوک از تهیونگ جدا شد و در ماشین رو باز کرد و گفت:سوار شو
تهیونگ اب دهنشو قورت داد و با ترس پرسید:م..منو..ک..ک...کجا..میبرین؟
جونگ کوک اخم کمرنگی کرد و گفت:وقتی برسیم معلوم میشه
تهیونگ هق هق کرد و گفت:م..من..باید...بر..براتون..ک..کار..کنم؟
جونگ کوک پوکر شد و گفت:نه
تهیونگ همچنان هق هق میکرد و اشکاشو پاک میکرد
دوباره پرسید:پ..پس..ب..برای..چ..چی..منو..میبرین؟
جونگ کوک نزدیکش و شد با لحن اطمینان بخشی گفت:ببین تهیونگ تو قرار نیست واسه من کاری انجام بدی الانم دارم سعی میکنم از دست ادمای کثیفی مثل اینا نجاتت بدم ولی اصرار نمیکنم اگه دوست داری میتونی با من بیای اگه دوست نداری بیای که هیچ
تهیونگ با بغض گفت:هر جا بگید میام ولی اصلا نمیخوام به اون بار برگردم
جونگ کوک لبخند ضاهری ای زد و تهیونگ رو به داخل ماشین فرستاد
خودش هم کنارش نشست و در رو بست
یانگجه نگاهی به جونگ کوک انداخت و گفت:اخه..قربان..نبا...
جونگ کوک با اشاره بهش گفت که دهنشو ببنده
یانگجه بیخیال شد و ماشینو روشن کرد و به طرف عمارت راه افتاد
تهیونگ از شدت درد و خستگی پلکاش سنگین شد و سرش ناخواسته رو پای جونگ کوک افتاد
جونگ کوک لبخندی بهش زد و به منظره تکراری بیرون خیره شد
![](https://img.wattpad.com/cover/285282551-288-k727203.jpg)
YOU ARE READING
my fucking hybrid
Fanfiction-:اقا خواهش میکنم نجاتم بدید جونگ کوک همونطور که به هایبریدی که زیر پاش ولو شده بود نگاه میکرد..... تخیلی/رومنس (تخیلی به خاطر وجود هایبریدها(دورگه انسان و حیوان):)