طی سه قرن پیش بزرگترین و مشهور ترین قوم تبهکاری و تروریستی به اسم مافیای سیاه بخاطر اختلافات و درگیری های داخلی از هم فروپاشید و به دو گروه مافیای غرب و مافیای شمال تقسیم شد، بعد از پراکنده و تبدیل شدنشون به دوقشر مختلف نه تنها اختلافات کمتر نشد،
بلکه جنگ و خونریزی بیشتری صورت گرفت، بعد یک درگیری بزرگ میون این دو گروه و از دست دادن نیرو های زیاد و دادن تلفات بی شمار تصمیم بر این شد که هر کدوم از این دو گروه رئیس و رهبر خودشون و انتخاب کنن و مسیرشون رو از هم جدا کنن.
سالیان سال گذشت و رهبر و رُئسا بخاطر فوت و تموم شدن عمر و فرتوت شدنشون، بازنشسته و در نهایت جانشین میشدن.
اما این دو گروه کماکان جنگ و رقابت خودشون رو بین همدیگه حفظ میکردن، این رقابت شدید، حتی منجر میشد که یک گروه تو کار گروه دیگری مداخله کنه و موقعیت مهم اونو برای خودش کسب کنه و این عمل تنها باعث کدر شدن کدورت ها میشد.
هر کدوم از رهبر هایی که جانشین میشدن در هدف دوباره یکی کردن دو گروه قدم برمیداشتن اما بخاطر اختلافات شدید افراد دو گروه این کار غیرممکن بود تا اینکه....
پرونده ی توی دستشو روی میز برگردوند و همونطور که پشت میز، روی صندلی نشسته بود و پا روی پا انداخته بود سرشو کج کرد و دستشو زیر گونش گذاشت، با لبخند عصبی به فردی که رو به روش ایستاده بود نگاه کرد و با صدای دو رگه گفت_باهاشون تماس بگیر و یه قرار ملاقات تجملی ترتیب بده، حتما هم ذکر کن که مسئله فوری پیش اومده.
فرد رو به روش تعظیم کوتاهی کرد_اطاعت گتو سان.
اینو گفت و اتاق و به سمت بیرون ترک کرد، گتو دوباره برگه های داخل دستش نگاه کرد_اینبار یکبار برای همیشه پرونده شماهارو میبندم.
_
با ضربه های شدید و بی وقفه به درب که مثل دارکوب به مغزش هجوم اورده بودن چشماشو باز کرد و پتو رو با شدت کنار زد، از جاش پرید و فریاد زد_امیدوارم که یکی مرده باشه.صدای ضریف اونور درب با مطلع شدن از بیدار شدن گوجو شروع به حرف زدن کرد_ق...قربان صبح شده بهتره بیدار شید پ-.
گوجو پیشونیشو به دیوار بغلش تکیه داد و نالید_صبحه که صبحه پاشم فتوسنتز کنم؟
اون خانوم ادامه داد_پدرتون دستور دادن تشریف ببرید پیششون، امروز مافیای شمال از ایشون درخواست کردن که در یک جلسه حضور پیدا کنه.
گوجو با شنیدن اسم مافیای شمال کسلی از سرش پرید و به سمت درب هجوم برد و اونو با شدت باز کرد، با همون چهرهایی که مشخص میکرد از خواب بیدار شده
به اون خانوم قد کوتاه نگاه کرد_چی؟ تو مطمئنی؟ این جلسه از طرف کی صادر شده؟
پیشخدمت با دیدن گوجوی سرحالی که تا دوقیقه پیش نای حرف زدن نداشت ماتش برد و زبونش بند اومد_ب..بله قربان مطمئنم...از طرف خود رئیس مافیای غرب، گتو سوگورو، از پدرتون خواستن شخصا تو این جلسه شرکت کنن.
YOU ARE READING
My One And Only
Romanceتو گرگ و میشی هوا، همونطور که قطره های بارون، روی پوست گُر گرفتشون فرود میومد؛ تو چشمهای خسته و زیبای ساتورو نگاه کرد : باشه؛ پس اگه انتخابت اینه، میشه برای آخرین بار برام گیتار بزنی؟ ژانر : مافیایی، دراما، اسمات، تراژدی نویسنده : Mones چنل تلگرام...