گایز ایم پارت اسمات اگه دوست نداشتید نخونید اما ته پارت یادتون نره بخونین😘
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿*گالف*
به سمت اتاق خوابی که درش باز بود رفتیم... آروم به سمت تخت هدایتش کردم دستاشو به سمت عقب تکیه داد ...رو به روش رو پاهاش نشستم
دستامو دور گردنش حلقه کردم صورتامون با لبای نیمه باز نزدیک هم قرار گرفته بود چشمامون خمارُ پر از خواستنُ دلتنگی بود
نفسامون به شماره افتاده بود
صورتمو به سمت صورتش کج کردم تا لباشو ببوسم اما با حرفش مکثی کردم: زیاد طولش نده کاناوات...میدونی که صبور نیستم...با تکون خوردن لباش رو لبام هیجان بیشتری تو وجودم شکل گرفت: از فرصتت استفاده کن تا بتونی از دلم دربیاری.. تا بتونی دوست پسرم بشی
لباشُ بین لبام قرار دادم با هیجان بیشتر لباشو بوسیدم
انگشتام لای موهای نرمش تکون میدادم...
بلوزشو از تنش درآوردم...نگاهم رو بدن خوش فرمش خیره موند..نسبت به قبل بدنش ورزیده تر شده بود دستمو رو سینه هاش حرکت دادم... به عقب رو تخت دراز کشید
دستمو اطراف بدنش قرار دادم روش خم شدم
با جدا شدن لبامون از هم...گوشه چشمش باز کرد... دستمو دور صورتش قرار دادم: اندازه تک تک ثانیه هایی که ازت دور بودم دلتنگتم...چیزی نگفت اما با لبخند رو لبش و چشماش که عشق دلتنگی توش موج میزد اونم با من موافق بود
لبامو نرم زیر گردنش کشیدم، آهی کشید و دستاشو دور بدنم انداخت خیلی حرفا توی چشماش بود ولی اونم میخواست بزاره اول بدن هامون باهم حرف بزنن گوشه شلوارم و به سختی گرفتم و پایین کشیدم همونطور که گردنشو میبوسیدم، نمیدونم داشت تنبیهم میکرد یا مشتاق ترم ولی کمکی توی روند لخت شدنم نمیکرد فقط با لذت نفس میکشید و خیره به بدنم بود... دلتنگی ازش میبارید.حالا لخت روی پاهاش نشسته بودم و سخت نفس میکشیدم لباشو گاز گرفت و جامونو توی یه حرکت عوض کرد روی پاهام نشست و گرسنه لباشو لیس زد با نیشخند گفت: دلم برای اینجوری لخت دیدنت تنگ شده بود...
چشماشو برای ثانیه ای بست: اما هنوزم نمیتونم درک کنم که تو این چند ساعت چه اتفاقی افتاد که تو الان لخت رو تختمون که اصلا یک درصد هم تصورشو نمیکردم خوابیدیُ میخوای بعد از اینهمه مدت دوری باهام یکی شی!!
پشتمو از رو تخت بلند کردم به دستام تکیه دادم نشستم نوک بینیامون بهم چسبید دستمو رو گونش گذاشتم: فقط یه امشب بیخیال سوالای ذهنت شو... لطفا میو- هووف... باشه... امشب بیخیال همه چی میشم... اما هیچ جوره نمیتونم درد قلبمو فراموش کنم...خیلی دلمو شکوندی...
از رو پاهام بلند شد روبه روم قرار گرفت یه لحظه ترسیدم که منو تو این وضعیت بزاره بره
دستمو به سمت دستش بردم گرفتمش با چشمای ملتمسم بهش نگاه کردمدستی تو موهاش کشید: یادته گالف یه بار که از دستت ناراحت و عصبانی شده بودم...
از یادآوری اون تجربه گوشه اَبروم به بالا پرید
تجربه سختی بود اما لذت بخش...
با حرکت سرم بهش جواب دادم روبه روم به طرفم خم شد دستشو کنار موهام کشید
![](https://img.wattpad.com/cover/282328047-288-k635349.jpg)
VOUS LISEZ
Lover designer
Nouvellesمیو گالف که یه رابطه نافرجام در گذشته باهم داشتن حالا که میو طراح معروف شده گالف غیر منتظره به عنوان مدل وارد شکرت میو میشه میو با دیدن دوباره گالف دنبال دلیل جدایی شونه تو شرکت بین طراح مدل قراره چه اتفاقاتی بیفته؟؟ با این داستان متفاوت همراهمون...