پارت پنجم: خیلی بی رحمی

293 72 67
                                    

*گالف*
تو مکان عکاسی منتظر عکاس بودم زمان زیادی از بوسه‌ی مخفی ای که تو اتاق پرو با میو داشتم نمیگذره دلم برای هیجان بوسه های مخفی ای که با میو تو دانشگاه داشتیم تنگ شده بود هیچوقت اولین بوسه ای که رو لباش زدم فراموش نمیکنم همینطور پر احساس پر از خواستن.
به خودم قول داده بودم دوباره وارد زندگیش نشم اما وقتی میبینم منو مثل گذشته دوست داره و هیچی تغییر نکرده نمیتونم دوباره ازش بگذرم و باید پای عشقمون با وجود همه موانع پیش روم بمونم فقط امیدوارم اتفاق بدی نیفته
به یه جا خیره شده بودم ناخودآگاه دستم رو لبام قرار گرفت بوسه چند دقیقه پیش تو ذهنم مرور شد با قرار گرفتن شخصی آشنا روبه روم و لبخند معناداری که رو لباش بود به خودم اومدم
چند مرتبه پشت هم پلک زدم زیر لب اسمشو به زبون آوردم
همه نگاه های آدمای اطراف رو من بود با دیدن میو با دوربین عکاسی که تو دستش بود هُل شده بودم  یادمه باهم انتخابش کرده بودیم  دستُ پامو گم کردم امکان نداره یعنی اون میخواد...
مین روبه میو: میتونم بگم انتخاب بی نقصی کردی رئیس انگار برای مدل شماره ۱۷ طراحیُ دوخت شده
با لبخند رضایتی که رو لبای میو نقش بست یاد آرزویی که تو جشن فارغ‌التحصیلیش کرده بود افتادم
فلش بک
امشب شب فارغ‌ التحصیلیمونه قراره بعد از چهارسالی که باهم گذروندیم منو به خانوادش معرفی کنه
خانواده میو به خاطر شغل پدرش تو چین زندگی میکردن تازه به تایلند نقل مکان کردن یه جشن مختصری براش گرفتن
دست‌ تو دست هم وارد خونه‌ ویلاییشون شدیم
از هیجانُ نگرانی دل تو دلمون نبود به چشم های هم نگاه کردیم آرامش به عمق وجودمون وارد کردیم لبخندی بهم زدیم دست های همدیگه رو فشار دادیم وارد خونه شدیم
+ مامان...بابا
با برگشتن مامان بابای میو سمت ما نفسم انگار قطع شد همونطور که انتظار می‌رفت اول جا خوردن
نگاهشون سمت انگشت‌های قفل شده ما افتاد اخماشون توهم رفت
میو اول نگاهی به من انداخت بعد روشو به طرف مادرپدرش کرد: خواستم تو بهترین شب زندگیم شمارو با دوست پسرم گالف آشنا کنم
نفسمو بیرون دادم دستمو سمت پدر گالف دراز کردم: خوشبختم آقای سوپاسیت
منتظر موندم تا جوابمو بده عصبانی روشو ازمون برگردوند به طرف دیگه رفت پشت سرش مامانش رفت
به میو نگاه کردم ناراحت شده بود دستمو تو دستاش فشار دادم: گفتم امشب بیخیال شو  بعدا وقت گفتن بود
+ از طرف بابام معذرت میخوام گالف باید یکم بهشون زمان بدیم
،،
بی توجهی ها و رفتارای خانواده میو رو به رو خودم نیوردم تا میو ناراحت نشه وقت کیک بریدن شده بود دوتایی به سمت کیک رفتیم فضا خونه اونقدر سنگین بود که معذب شده بودم اما سعی می‌کردم اخم نکنم هرچی باشه تازه متوجه گرایش پسرشون شده بودن و طبیعی بود
+ حاضری گالف
نگاهی بهش انداختم روبه روی کیک دو طبقه ای ایستاده بودیم بی توجه به اطراف: آرزو یادت نره بکنی
چشمکی بهم زد چشماشو بست منم چشمامو بستم آرزو کردیم باهم شمع هارو فوت کردیم
،،
تلفنم زنگ خورد مامانم اینا از آمریکا زنگ زده بودن از محوطه خونه زدم بیرون تا هوایی هم بخورم
+ کی بود؟
ازپشت دستاشو پشتم حلقه کرد یهو جا خوردم : مامانت اینا میبینن زشته
+ خب ببینن مگه مهمه!!
،
دوتایی به ماه خیره شده بودیم ماه امشب کامل بود همونطور که میو از پشت دستشو دور کمرم حلقه کرده بود منم دستمو رو دستش گذاشتم
- امشب چه آرزویی کردی میو؟
چونشو رو شونم گذاشت: آرزو کردم وقتی شرکتمونو زدیم شدیم یه طراحُ مدل معروف وقتی تو لباسایی که فقط فقط برای تو طراحی میکنم خودم ازت عکاسی کنم
پایان فلش بک

Lover designerTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang