سلام بچه ها😍
من فقط حس کردم تریسام تهجینکوک کم داریم و خواستم یکی بهشون اضافه کنم
امیدوارم دوسش داشته باشید
میشه گفت کوکوی کاپل اصلیمون هستند که جین و وارد رابطه میکنن..____________
سرمو پایین انداختم و نفسمو آزاد کردم و با لرزش قفسه سینم بازدمم رو خارج کردم
برخلاف من ظاهر تهیونگ جدی و خونسرد بود و انگار فقط جین بود که نگرانی گریبان گیرش شده بود و از درون داشت خفش میکرد
عرق سردی روی کمرش راه افتاده بود و باعث میشد پیراهن زیر کتش به تن عرق کرده اش بچسبه،ولی اینا چیزی نبودن که تهیونگ متوجهشون بشه پس سعی میکرد نقاب خونسردی و روی چهرش نگه داره
ولی برای تهیونگ مطمئنن احساسات مختلف پسر روبروش که بعد از دوسال روبروش ایستاده بود مهم نبود
_اقای کیم شما از طرف بزرگترین دانشگاه سئول بهمون معرفی شدید ، امیدوارم به همون اندازه ای که میگفتن تحسین برانگیز باشید
جین با حس کردن خشکی گلوش بزاقش رو قورت داد تا شاید کمکی به گلوی خشک شده اش بکنه
_بله آقای کیم..تمام سعیمو میکنم
لرزش تو صدای جین کاملا قابل لمس بود و این چیزی نبود که تهیونگ نتونه حسش کنه
تهیونگ نگاه خالی از حسش و به پسری که یک سال تمام زیر خودش و همسرش بود دوخت
جین از فضای خفقان اتاق کلافه بود کمرشو صاف کرد و سعی کرد از صندلی فاصله بگیره عرق روی کمرشو کمتر حس کنه
_جئون
زمزمه ی محکم اما آروم تهیونگ و شنید و سرشو پایین انداخت،علاوه براینکه صداش قلب بی جنبه ی جین و به تپش مینداخت حدس زدن اینکه چی میخواست بگه زیادم سخت نبود
_فامیلی همسرم روی من اومده آقای کیم،من جئون هستم
جین سرشو پایین تر انداخت تا شکستن و تو چشماش نبینه،دلش میخواست دستشو روی قلبش بگیره چون تیر میکشید و درد طاقت فرسایی توش پیچیده بود،جین تمام سعیشو کرده بود که با تهیونگ روبرو شه، ولی برنامه این نبود که تهیونگ حقیقت ازدواجشون رو انقد صریح تو صورت جین بکوبه
مثل این میموند که بیلبوردی دست گرفته با شعار«از رابطمون پرتت کردیم بیرون و ازدواج کردیم» و این حس قشنگی بهش نمیداد
شاید برای اون دونفر غیر ممکن بود عاشق موندن برای رابطه سه نفره
اما پس چطوری جین عاشقانه هردوشون رو میپرستید؟
_میتونید از فردا شروع کنید آقای کیم
انگار به زندانی که حکم اعدام داشت مجوز خروج از زندان دادن
پاهاش لرزش داشت و بی جون بود اما محکم ایستاد و با تعظیم نود درجه ای که کرد پشت به تهیونگ از دفترش خارج شد
تمام سعیشو کرد که نقابشو تا رسیدن به ی چهار دیواری که خالی از آدم بود نگه داره که با رسیدن به آسانسور و زدن طبقه مورد نظر بیشتر نتونست وزنشو تحمل کنه
به محض بسته شدن در اسانسور رو زانو هاش خم شد و دستشو روی قلبش چنگ کرد و چند بار محکم بهش ضربه زد و نفسشو به شدت بیرون داد
مثل کنترلی که باتری تموم میکنه و چندین بار میکوبیمش به کف دستمون تا دوباره به کار بیوفته
پیش خودمون میدونیم که اخرشه و باتریش دیگه جونی نداره اما باید از نفسای آخرشم استفاده کنیم
قلب جین داشت باتری تموم میکرد
جین باید میکوبید بهش و یاد آوری میکرد که بهش بتپه
نفساشو کنترل کرد و سعی کرد دم و بازدم های عمیقی رو وارد ریه های بی نفسش کنه
تا الان فقط تهیونگ و دیده بود و تا پای جون دادن رفته بود
تهیونگ مهربونش که تبدیل به غریبه شده بود
اگه جونکگوگش رو میدید باید چیکار میکرد؟!
![](https://img.wattpad.com/cover/289184726-288-k352441.jpg)
YOU ARE READING
which ones
Romanceجونکگوگ بدون تهیونگ دیگه جونکگوگ نبود،اتیشی بود وسط دریایی از پلاستیک،هر لحظه شعله ور تر از دقایق قبل جونکگوگ طوفانی بود که هرکسی قادر به کنترلش نبود و اگه تهیونگ و نداشت،معلوم نبود این طوفان چقدر خسارت به مردم وارد کنه پس بهتر بود که جونکگوگ ، تهیو...