یونگی هانبوک بنفش رنگ رو از تنش خارج کرد و لباس هاش خودش رو پوشید و هانبوک رو به لیا داد تا سرجاش بزاره و از کتابخونه خارج شد .
به سمت اتاق خودش و تهیونگ رفت و وارد اتاق شد که تهیونگ با یه حوله که فقط پایین تنه اش رو پوشونده بود روبرو شد .
جیغ خفه ای کشید که باعث ترس تهیونگ شد و برگشت سمت و یونگی و دید و چشماش چهار تا شد دستاش رو جلوی بدنش گرفت و یونگی سریع از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست .به در تکیه داد و چشماش رو بست و چند نفس عمیق کشید .
+آروم یونگی آروم مین فاکینگ سعی کن به عضله هاش و اون موهای خیسش که جذاب ترش کرده بودن فکر نکنی .
چشماش رو باز کرد و فاکی نثار خودش کرد .
تکیه اش رو از در گرفت و تقه ای به در زد که با تایید تهیونگ روبرو شد آروم دستگیره رو چرخوند و وارد اتاق شد .
سرش رو انداخت پایین و به سمت سرویس رفت .
یه چنگ آب پر کرد و زد به صورتش . از تو آینه نگاهی به خودش کرد که مث لبو قرمز شده .+خوبه لخت لخت ندیدیش و به این روز اوفتادی پسر .
موهاش رو مرتب کرد و وقتی کاملا مطمئن شد رنگ ش به حالت عادی برگشته از سرویس خارج شد .
که با اتاق خالی روبرو شد پوفی کرد و به سمت کیفش رفت تا پروژه ای که روز استادش بش داده بود رو شروع کنه .<<<<<<<■>>>>>>
تو کافه نسشته بود و از طعم قهوه اش لذت می برد و به عابر ها از پشت پنجره نگاه میکرد که همه با عجله از کنار هم رد میشن و هرکی سرش تو کار خودشه .
فنجون قهوه رو روی میز گذاشت و نگاهی به ساعت موچیش کرد. پنج دقیقه دیر کرده بود و اصلا از این خوشش نمیومد .
در کافه باز شد و چند ثانیه بعد صدای کشیده شدن صندلی جلوش توجه ش رو جلب کرد و نگاهش رو فرد روبروش داد .
گلوش رو صاف کرد .
=آقای کیم شما 7 دقیقه تاخیر داشتین دیگه داشتم کم کم نا امید میشدم .
_من واقعا متاسفم . حالا هم بهتره کارمون رو شروع کنیم .
=بله . لطفا بفرمایید .چیزی میل دارید ؟
_نه ممنون کارم واجب تره .
سری تکون داد و منتظر شد مردی که خودش رو فقط کیم معرفی کرده حرفش رو شروع کنه .
دستی کرد توی جیب کتش و یه فلش در اورد و حل داد سمت افسر روبروش .
دستاش رو روی میز به هم قلاب کرد .
_اقای جئون این فلش از تمام اختلاص ها ، قتل ها ، بودجه ها بالا کشیده شده ، و گنده کاری های کله گنده ها. شما اول باید تمام این پرونده های کسانی که توی فلش هستن رو به جریان بندازید و من برای این کار یه دلیل عالی دارم . حدود ۱۰ سال پیش پادشاه مین به طور خیلی مرموز با خانواده اش غیب شدن . بعضی ها میگفتن کشته شدن ، بعضی ها میگفتن فرار کردن ولی دلیل اصلی توی این فلش هست تمام اطلاعات از کسانی که توی این غیب شدن ناگهانی دست داشتن وجود داره . کیم وین متهم درجه یک . کیم جینیانگ وزیر امور خارجه . پارک دان ته مؤسس شرکت غذا و داروی حیات سبز و وزیر بهداشت سابق . جو کووانگ وزیر سابق اقتصاد و شیم یونجی قاضی کل دادگستری کشور . اینا افرادی هستن که توی مرگ و غیب شدن خانواده ی مین داشتن . و جالبه که همه بعد از مرگ پادشاه مین به مقام و نفوذ بالایی رسیدن. تصادف سال 2010 یادتون که یه ماشین با یه هجده چرخ تصادف میکنه و باعث میشه یه بچه ی 1ساله بمیره خانمی که توی ماشین بود قطع نخاع شد و شیشه ها داخل ریه هاش نفوذ کرده بودن و الا با دستگاه میتونه نفس بکشه و پسر اون خانواده دچار فراموشی و اختلال عصبی شده و دختر بچه ی توی اون ماشین شنوایی یکی از گوشاش رو از داد و اونم به خاطر ضربه ی سنگین نیمکره ی راست مغزش که خاطرات رو ثبت میکنه از کار اوفتاد ولی میدونید جالبیش چیه آقای جئون پدر خانواده هیچ وقت پیدا نشد نه زنده اش نه مرده . مادر اون دوتا بچه هیچ وقت نه بیدار شد و سر پا و دولت و پادشاه یه موشت چرندیات کردن تو مخ اون دوتا بچه ی بیچاره از اینکه مادرتون به یه سندروم دچار شده و پدرتون سکته ی قلبی کرد اونا هم که سنی نداشتن یکی 9ساله و یکی6سالش بود و باور کردن . ولی ماه همیشه پشت ابر نمیمونه . ملکه سانی از این موضوع با خبر میشه و شروع میکنه به جمع آوری مدرک و موفق هم میشه ولی میدونی جالبیش چیه روزی که میخواست اون اطلاعات و مدارک رو تحویل رسانه ها و پلیس بده توی یه حادث جونش رو از دست میده به همین راحتی و اون مدارک گمو گور میشن . میتونی حدس بزنی که ملکه روکی کشت ؟ بزار من بت بگم پادشاهی که بهش خدمت میکنید و همه جا حرف از عدالت و خوب بودنش هست همسر خودش رو کشت و پسر 12 ساله اش رو یتیم کرد .
YOU ARE READING
Prince
Fanfiction"Prince " "شاهزاده " ***_***_*** 彼は黒い墓地に彼の興味を埋めます... در قبرستان سیاه تبار دفع می کند علایقش را ... ***_***_*** تا مغز و استخونش طعم درد رو چشیده بود . دیگه توانی برای برخاستن و مقابله با زندگی بی رحم و از خود راضیش رو نداشت . اون شکسته بود . خیل...