پارت اول(نفرین شده)

1.1K 185 273
                                    


*سوکجین*

تاب آرامی قبل از پرتاب به سنگش داد.

صدای رفیق عزیزش شاکی بود:
#اصلا مگه تو نباید حتما اونجا باشی؟ ناسلامتی پسر حاکم این شهری!

سنگ دیگه ای رو توی دستش سبک سنگین کرد:
+یونگی هیونگ و جیمین هستن، وجود من با این ماسک مثله وصله ناجوره بیشتر.

هوسوک نق زد:
#یعنی یه ذره هم کنجکاو نیستی ببینی شاهزاده ها چه شکلین؟؟ ناسلامتی پسرای شاهه این سرزمینن!

اشاره کوتاهی به ماسکش کرد:
+به نظرت قیافه برای من اهمیتی داره؟

هوسوک لبهاش رو بیرون فرستاد و خیره به تنها عضو بیرون از ماسک دوستش سوأل ناخواسته ای از دهنش پرید:
#هیچوقت نمیخوای کنارش بزاری سوکجینا؟

جین لحظه ای مکث کرد و خیره به دریاچه آرام جلوی روش زیر لب جواب داد:
+ مطمئن باش، هیچکس دلش نمیخواد روزش رو با دیدن صورت آبله دار من شروع کنه.

هوسوک انگار تازه فهمید چقدر بی ملاحظه بوده، شرمنده دستی به گردنش کشید:
#ببخشید جین، نباید میپرسیدم نمیدونم یه دفعه چی شد.

جین سرش رو برای دوست دستپاچه اش تکون داد:
+چیزه بدی نپرسیدی که معذرت میخوای.

افسار زبون کنجکاو هوسوک انگار امروز دست خودش نبود:

#مامانم میگفت تو زیباترین بچه ای بودی که توی تمام عمرش دیده. انقدر که شایعه شده بوده حتما مادرت با یکی از خدایان به پدرت خیانت کرده. میگن واسه همینم دیگه بعد از تو پدرت دیگه با مادرت نخوابید.

سکوت جین دوباره هوسوک رو متوجه حماقتش کرد.
محکم توی پیشونیش کوبید و عقب عقب رفت:
#ببخشید جین نمیدونم امروز چم شده!!! بهتره هر چی زودتر برم تا یه چرند دیگه نگفتم!!

بعد بدون اینکه منتظر شنیدن جوابی بمونه با بیشترین سرعت ممکن فرار کرد:
×واقعا این داستانهای افسانه ای هنوزم وجود دارن؟

جین به سمت غریبه ناخوانده چرخید، لبخند پرتفریح مرد خوشقیافه با دیدن چشمان زیبای جین رنگ شگفتی گرفت:
×نه مثل اینکه همچین دروغم نبودن.

نگاه جین سرد و بی احساس سر تا پای بی عیب غریبه رو رصد کرد:
+شما مأمور ارزیابی درستی افسانه هایی؟

قهقهه غریبه جین رو برای دور شدن از این نماد مردانگی و جذابیت ترغیب میکرد:
×خدایا فکر میکردم این سه ماه حسابی حوصله ام سربره اما فکر کنم قراره خوش بگذره.

"سه ماه؟ پس از همراهای شاهزاده هاست"

با قرارگرفتن پسر درست جلوی جین تلاشش برای فرار از کنار مرد شکست خورد:
×کجا میخوای فرار کنی؟ شنیدم پسر حاکمی پس ملزمی شرط میزبانی رو به جا بیاری.

The maskDonde viven las historias. Descúbrelo ahora