پارت پنجم (دزد)

1.1K 188 316
                                    

*سوکجین *

با تکان آرامی سرجایم درد شدیدی میان کمرم پیچید، چشمهایم را باز کردم و گنگ نگاهی به اطرافم انداختم.

از یادآوری اتفاقات شب قبل خون به صورتم دوید:

"من با جونگکوک انجامش دادم"

برای جمع کردن نیش بازم لبم را میان دندانهایم گرفتم اما انگشتهای پایم از لذت به یاد آوردن تک تک لحظاتمان جمع شد.

جونگکوک بینهایت لطیف و نرم بود، انگار چینی شکستنی هستم که با اندک فشاری ممکن است ترک بردارم.

حتی بعد از اتمام رابطه مان لحظه ای دست از نوازش تنم دست برنداشت و تا زمان به خواب رفتنم به جای لالایی زیر گوشم قربان صدقه ام رفت:
%عالیجناب بیدار هستین؟

سعی کردم بی توجه به دردم بنشینم:
+بله بانو شین، میتونید وارد شید.

برخلاف تلاشی که برای دزدیدن نگاهم از شین هه داشتم، بازهم میتوانستم لبخند رضایت بخشش را حس کنم:
%ملکه دوم صبحانه مقوی براتون از آشپزخانه قصر فرستادن.

نگاهی به میز رنگارنگ جلوی رویم انداختم:
%بهتره تا آخرش رو تموم کنید شما باید خودتون رو تقویت کنین.

لحن شوخش چشمهایم را گرد کرد:

%اینجوری نگام نکن عزیزم، اون مردی من امروز دیدم از این اتاق رفت بیرون انقدر مردونگی تو وجودش هست که اگر میخوای از این به بعد حداقل بتونی درست بشینی باید خیلی خیلی خودتو تقویت کنی.

بخاطر رک بودن زن روبه رویم تمام تنم گر گرفت اما او بیخیال لقمه ای را جلوی دهانم نگه داشت.

صدای ندیمه ای از بیرون حضور ملکه دوم را اعلام کرد.
به سختی برای احترام از جا بلند شدم ملکه مادرانه به سمتم آمد:
©بلند نشو عزیزم، تو باید استراحت کنی.

از شدت شرم لکنت گرفته بودم:
+م... من خوبم... م.. ملکه من.

نوازش وار دستی به صورتم کشید:
©آیگووو...از نزدیک زیباترم هستی سوکجینا. چطور تونستی دیدن همچین چهره ای رو از ما بگیری؟ پسرم حق داره که بخاطرت شیدا شده.

لبخند کمرنگی با یادآوری جونگکوک زدم:
+شما و شاهزاده به من لطف دارین.

ملکه دستم را میان دستهایش فشرد:
©چقدر خوشحالم که مال جونگکوک من شدی. امروز دیدمش انگار روی ابرها راه که نه پرواز میکرد. هیچوقت اون پسر رو انقدر شاد ندیده بودم.

به یکباره هول شد و برای نشستن هدایتم کرد:
©اوه خدای من چرا سر پا نگهت داشتم بنشین عزیزم. درد نداری؟ بانو شین زیر پاش تشکچه نرمتری بزارید.

دلم میخواست از خجالت بمیرم:
+م.. من خوبم بانوی من.

©نه نه سوکجینا، الان هنوز بدنت گرمه. اگر از خودت مراقبت نکنی دفعه های بعد بیشتر اذیت میشی.

The maskTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang