*28*

19.5K 2.3K 551
                                    

ووت و کامنت فراموش نشههه 🥰❤

جونگکوک خواست چیزی بگه که با صدای زنگ در خونه هر دو ساکت شدن!

تهیونگ با چشم هایی لرزون به الفا نزدیک شد و جونگکوک هم با اخم یکی از چراغ خواب های کنار تخت و روشن کرد!

وقتی خواست از اتاق بره بیرون تهیونگ دستش و گرفت!

جونگکوک چیزی نگفت و سمت در رفت و وقتی بازش کرد با آقای کیم رو به رو شد!

تهیونگ با حس کردن رایحه پدرش بعد از باز شدن سریع پشت در نشست!

جونگکوک با اخم به مرد نگاه کرد!

_مشکل چیه!؟قرار نبود اینجا نبینمت؟!

تهیونگ ترسیده پاهاش و تو بغلش گرفته
بود...نمیخواست پدرش و ببینه...مطمئن بود اون مرد الان از بار یا هر جای دیگه ای که میتونست داخلش قمار کنه بیرون اومده بود!

:تهیونگ کجاست؟

جونگکوک فشار دندون هاش و روی هم کم کرد و جواب داد.

_خوابیده!

تهیونگ نگاهی به جونگکوک کرد و با اشاره انگشت هاش که سمت اتاق اشاره میکردن رفت!

جونگکوک وقتی فهمید تهیونگ رفته نفس عمیقی کشید و به حرف های مرد گوش داد.

•••

تهیونگ با اومدن جونگکوک توی اتاق سریع از جاش بلند شد!

+چ...چی شد؟

جونگکوک چیزی نگفت و خودش و روی تخت انداخت...

_خستم...الان میخوام بخوام...

با صدایی اروم گفت و دستش و به تیشرت تهیونگ گرفت و کشید!

تهیونگ روی تخت افتاد و جونگکوک دستش و دور بدنش پیچید و تهیونگ و بین پاهاش قفل کرد!

تهیونگ باشه ای گفت و سعی کرد به چیزی فکر نکنه و بخوابه اما با حرف دیگه جونگکوک لبش و گزید...

_از قهوه بدت میاد...درسته؟

تهیونگ با یاد آوری حرف یونگی چشماش و محکم روی هم فشرد...

+من..خب..

_پس اون الفا درست میگفت...بابت رایحه ام متاسفم...

تهیونگ وقتی شل شدن دست الفا و دور بدنش حس کرد سریع به دست جونگکوک چنگ زد!

+اینطوری نیست!من...من...از رایحه تو بدم نمیاد ج..جونگکوک!

جونگکوک وقتی برای اولین بار اسمش و از زبون امگا شنید لبخندی زد که توی تاریکی دیده نمیشد...

_خوبه...

•••

تهیونگ روی صندلی نشسته بود و جونگکوک هنوز کنارش ایستاده بود!وقتی آرایشگر مشغول آماده کردن وسایل بود جونگکوک کنار گوش تهیونگ خم شد...

°!Alpha Jeon!°||°KOOKV°Où les histoires vivent. Découvrez maintenant