part 4

120 34 12
                                    

بکهیون متوجه کم شدن سرعت ماشین شد و سرش رو بالا آورد که ببینه چه اتفاقی افتاده یه لحظه به چیزی که خونده بود شک کرد [دفتر ثبت ازدواج] خیلی بزرگ جلوی در اون ساختمان مجلل نوشته شده بود سوالات مغزش خیلی زیاد شده بود توی که فکر میکرد الانه که مغزش منفجر بشه....

(ماشین وایساد و چانیول یه جعبه کوچیک رو به بک داد )

+بازش کن بکنش تو انگشت حقلت

بک که مونده بود چکار کنه با صدای چانیول از ترس تکونی خورد....

+زود باش و بپوشش....(با داد گفت)

_ب....باشه....(با ترس جواب داد)

چانیول از ترسیدن بک خوشش اومده بود....

+پیاده شو...(خشن و سرد گفت)

_ب...بله فقط آ...آقای پارک میش-

+حرف نزن و دنبالم بیا....

راه افتادن داخل ساختمان شدن نسبت به همه دفتر های ثبت ازدواج سئول خیلی بزرگ بود احتمالا برای افراد پولدار و بالا مقام های سئول بود این چیزی بود که بک فکر میکرد و درست بود....

وارد یه اتاق مجلل شدن....

÷سلام آقای پارک قدم رنجه فرمودید اومدید....

+سلام آقای شیانگ فکر کنم باهاتون هماهنگ شده که چرا اینجام.......

÷بله بله مجموعه ما خیلی خرسندن بابت اینکه نوه پارک بزرگ میخوان ازدواجشون رو اینجا ثبت کنن...‌

بک بعد از شنیدن این حرف در تعجب مونده بود و میخواست سوالاتی که ذهنش رو مشغول کرده به زبون بیاره و مغزش رو از این همه آشوب و در همه خلاص کنه که رشته افکارش با ادامه حرف شیانگ قطع شد.....

÷بفریاد بشینید تا برم ورقه ها رو بیارم....

(و از اتاق بیرون رفت)

_آ...آقای پارک آقای شیانگ چی م...میگفت اون گفت که-

+درسته من میخوام با تو ازدواج کنم....(خیلی خونسردانه گفت)

_اما من نمیخوام ای..این زندگی منه و من باید راجبت تصمیم بگیرم.....(بلند شد و با صدای نسبتا بلند گفت)

(چانیول بابت این رفتار بک عصبانی شد و اونم بلند شد و رو به روی بک ایستاد)

+زندگی...مثل این که یادت رفت زندگی تو تو دستای منه البته اگه نخوای اون ورقه های کوفتی رو امضا کنی منم میتونم برم سراغ گزینه اولو-

_ن..نه ب..باشه قبوله من اینو هم مثل قبلی امضا میکنم کاری به خانوادم نداشته باش..‌‌..

اشک توی چشم های بک جمع شده بود

+خوبه بهتره که حواست به رفتارتم باشه دوست ندارم پشت سرم حرف هایی بشنوم....

بک مجبور بود که خودشون خوشحال نشون بده . شیانگ وارد اتاق شد...‌

÷واقعا ببخشید که دیر شد خب بفرماید....

بعد اون کاغذ ها رو جلوی اون ها رو میز گذاشت و خودکاری رو داد به چانیول...‌

÷لطفا اینجا رو اینجا رو امضا کنید

چانیول امضا کرد و خودکار رو داد دست بکهیون...

÷خب حالا نوبت امگای خوش بخت ماست...لطفا اینجا و اینجا رو امضا کنید...

بک امضا کرد ولی به وضوح دستش میلرزید

÷و هم اکنون شما رو همسر هم اعلام میکنم خیلی دوست دارم بدونم که چرا یه مراسم باشکوه نگرفتید ؟

+ فکر نمیکنم این مسئله به شما ربط داشته باشه (خیلی سرد گفت بلند شد )

÷بله بله در هر صورت ما خیلی خوشحالیم که این جا رو برای ثبت ازدواجتون انتخاب کردید.....

Tell me what I do with you?Where stories live. Discover now