بکهیون متوجه کم شدن سرعت ماشین شد و سرش رو بالا آورد که ببینه چه اتفاقی افتاده یه لحظه به چیزی که خونده بود شک کرد [دفتر ثبت ازدواج] خیلی بزرگ جلوی در اون ساختمان مجلل نوشته شده بود سوالات مغزش خیلی زیاد شده بود توی که فکر میکرد الانه که مغزش منفجر بشه....
(ماشین وایساد و چانیول یه جعبه کوچیک رو به بک داد )
+بازش کن بکنش تو انگشت حقلت
بک که مونده بود چکار کنه با صدای چانیول از ترس تکونی خورد....
+زود باش و بپوشش....(با داد گفت)
_ب....باشه....(با ترس جواب داد)
چانیول از ترسیدن بک خوشش اومده بود....
+پیاده شو...(خشن و سرد گفت)
_ب...بله فقط آ...آقای پارک میش-
+حرف نزن و دنبالم بیا....
راه افتادن داخل ساختمان شدن نسبت به همه دفتر های ثبت ازدواج سئول خیلی بزرگ بود احتمالا برای افراد پولدار و بالا مقام های سئول بود این چیزی بود که بک فکر میکرد و درست بود....
وارد یه اتاق مجلل شدن....
÷سلام آقای پارک قدم رنجه فرمودید اومدید....
+سلام آقای شیانگ فکر کنم باهاتون هماهنگ شده که چرا اینجام.......
÷بله بله مجموعه ما خیلی خرسندن بابت اینکه نوه پارک بزرگ میخوان ازدواجشون رو اینجا ثبت کنن...
بک بعد از شنیدن این حرف در تعجب مونده بود و میخواست سوالاتی که ذهنش رو مشغول کرده به زبون بیاره و مغزش رو از این همه آشوب و در همه خلاص کنه که رشته افکارش با ادامه حرف شیانگ قطع شد.....
÷بفریاد بشینید تا برم ورقه ها رو بیارم....
(و از اتاق بیرون رفت)
_آ...آقای پارک آقای شیانگ چی م...میگفت اون گفت که-
+درسته من میخوام با تو ازدواج کنم....(خیلی خونسردانه گفت)
_اما من نمیخوام ای..این زندگی منه و من باید راجبت تصمیم بگیرم.....(بلند شد و با صدای نسبتا بلند گفت)
(چانیول بابت این رفتار بک عصبانی شد و اونم بلند شد و رو به روی بک ایستاد)
+زندگی...مثل این که یادت رفت زندگی تو تو دستای منه البته اگه نخوای اون ورقه های کوفتی رو امضا کنی منم میتونم برم سراغ گزینه اولو-
_ن..نه ب..باشه قبوله من اینو هم مثل قبلی امضا میکنم کاری به خانوادم نداشته باش....
اشک توی چشم های بک جمع شده بود
+خوبه بهتره که حواست به رفتارتم باشه دوست ندارم پشت سرم حرف هایی بشنوم....
بک مجبور بود که خودشون خوشحال نشون بده . شیانگ وارد اتاق شد...
÷واقعا ببخشید که دیر شد خب بفرماید....
بعد اون کاغذ ها رو جلوی اون ها رو میز گذاشت و خودکاری رو داد به چانیول...
÷لطفا اینجا رو اینجا رو امضا کنید
چانیول امضا کرد و خودکار رو داد دست بکهیون...
÷خب حالا نوبت امگای خوش بخت ماست...لطفا اینجا و اینجا رو امضا کنید...
بک امضا کرد ولی به وضوح دستش میلرزید
÷و هم اکنون شما رو همسر هم اعلام میکنم خیلی دوست دارم بدونم که چرا یه مراسم باشکوه نگرفتید ؟
+ فکر نمیکنم این مسئله به شما ربط داشته باشه (خیلی سرد گفت بلند شد )
÷بله بله در هر صورت ما خیلی خوشحالیم که این جا رو برای ثبت ازدواجتون انتخاب کردید.....
YOU ARE READING
Tell me what I do with you?
RomanceTєll ๓є ฬђคt I ๔๏ ฬเtђ ץ๏ย? بگو باهات چیکار کنم ؟ ژانر : امگاورس ، رمنس ، انگست ، اسمات کاپل : چانبک (فکر کنم کاپل های دیگه ای رو به داستان اضافه کنم..به احتمال زیاد..) __________________ بیون بکهیون یه امگاست که توی یه شرکت بزرگ و معتبر به عنوان...