•zero•

375 29 4
                                    

وقتی آرا مجبور شد از شهر فرار کنه تا از دید عموم دور باشه، در نهایت به حومه شهر میره به امید اینکه یکم ارامش پیدا کنه.

ولی هرجا آرا بره، دردسرم دنبالش میاد.

این داستان اتفاقای ناجوریه که با خانومای پیر مزرعه، بزها و یه پسر اتفاق میوفته.
                     ________

هااییی!!
بالاخره  تونستم اجازه اینو بگیرم و ترجمه کنم😅
امیدوارم دوسش داشته باشین!!
taeyangtears
Thanks for letting me translate your book💕

Farm Boy | KTH (translation ver)Where stories live. Discover now