انها او را خودسر و لجوج میخواندند
انها او را خودخواه میشمردند اما او اهمیتی نمیداد
به هرحال او فئودور داستایوفسکی بودفئودور یک هدف داشت
او میخواست دنیایی بدون توانایی ها بسازداو ماه ها و سالها برای این دنیای لعنتی وقت گذاشت او خسته و عصبانی بود او از هرچه درون دنیا بود متنفر بود حتی خودش
او میخواست از همه ی اینها بیرون برود و فرار کند تا یک انسان شود و مثل یک انسان ضعیف بمیرد اما به خاطر این توانایی او نمیتوانست ... او جاویدان بود
وقتی در مورد وجود داشتن کتاب فهمید این مثل تابش یک نور کوچک در دنیای تاریک او بود
او مجذوب شده بود و میخواست به دنبال ان برود او باید ان را بدست میاورد لمسش میکرد و ان را در میان دستهایش میداشتاین دلیلی بود که ناممکن را به چیز ممکنی تبدیل کرد
او در مقابل تمام دنیا جنگید تا ان را واقعی کند تلاش او بیهوده نبوداو کتاب را در جایگاهی که هر نویسنده ای ارزو داشت پیدا کرد
و فقط همین دو جمله ساده را در ان نوشت:
"هیچ توانایی در این دنیا وجود ندارد
این کتاب در دنیا وجود ندارد"جملات واقعی شدند و کتاب ناپدید شد
برای جاودانگی او ، او ان را حس نکرد تا زمانی که نزدیک بود با یک ماشین تصادف کند
همه دور او جمع شدند و میپرسیدند که حالش چه طور استاو مانند یک نابغه میخندید او درد را حس میکرد او زنده بودن را حس میکرد او بالاخره میتوانست بمیرد
در این موقعیت او خوشحال ترین مرد دنیا بود
اما...
همیشه یک اما وجود داشتاما او هیچ وقت فکر نمیکرد با تبدیل شدن به انسان چیز دیگری بدست بیاورد چیزی که به داوری نیاز داشت
او متوجه شد چه تعداد ادم دیوانه شدند و یا مردند و یا خودکشی کردند
به خاطر از دست دادن توانایی هایشانایا او باید پشیمان میبود؟ نبود!
اگر چنین چیزی میلیونها بار هم تکرار میشد او همان انتخاب را داشت
اجازه میداد مردم او را خودخواه ولجوج بخوانند او انها را نادیده میگرفت
در نزدیکی مرگ او میخندید ... او میخندید و خوشحال بود"بالاخره"
او با خودش فکر کرد اما بار روی شانه هایش هنوز انجا بود او حقی برای کشتن انها را نداشت... او میدانست ...
اما انتخاب دیگری نبودچون فئودور یک لجوج خودسر بود
چون فئودور یک خودخواه بود
به جز ، فئودور توجه میکرد...
برای چه؟ حالا دیگر خیلی دیر شده بود
برای او " اگر فقط..." وجود نداشت چون او پشیمان نبود"فئودور شیطانی درون یک انسان بود"
این چیزی بود که همه در مورد او فکر میکردنداما در حقیقت
فئودور فقط یک انسان بود که در جست و جوی رهایی بود...خیلی دوست دارم نظرتون رو در مورد کارکتر فئودور و تصمیماتش بدونم🙂
AuthorNimChan⚘
YOU ARE READING
There Is No Such A Thing Called "Fate"
Fanfictionفئودور برد انها...ایا انها باختند؟ با چیزی که تا الان بودند انها همه چیز بودند به جز بازنده این یک حقیقت بود!