بخش هشتم _ جرم و مجازات

147 21 15
                                    

انها او را خودسر و لجوج میخواندند

انها او را خودخواه میشمردند اما او اهمیتی نمیداد
به هرحال او فئودور داستایوفسکی بود

فئودور یک هدف داشت
او میخواست دنیایی بدون توانایی ها بسازد

او ماه ها و سالها برای این دنیای لعنتی وقت گذاشت او خسته و عصبانی بود او از هرچه درون دنیا بود متنفر بود حتی خودش

او میخواست از همه ی اینها بیرون برود و فرار کند تا یک انسان شود و مثل یک انسان ضعیف بمیرد اما به خاطر این توانایی او نمیتوانست ... او جاویدان بود

وقتی در مورد وجود داشتن کتاب فهمید این مثل تابش یک نور کوچک در دنیای تاریک او بود
او مجذوب شده بود و میخواست به دنبال ان برود او باید ان را بدست میاورد لمسش میکرد و ان را در میان دستهایش میداشت

این دلیلی بود که ناممکن را به چیز ممکنی تبدیل کرد
او در مقابل تمام دنیا جنگید تا ان را واقعی کند تلاش او بیهوده نبود

او کتاب را در جایگاهی که هر نویسنده ای ارزو داشت پیدا کرد
و فقط همین دو جمله ساده را در ان نوشت:
"هیچ توانایی در این دنیا وجود ندارد
این کتاب در دنیا وجود ندارد"

جملات واقعی شدند و کتاب ناپدید شد

برای جاودانگی او ، او ان را حس نکرد تا زمانی که نزدیک بود با یک ماشین تصادف کند
همه دور او جمع شدند و میپرسیدند که حالش چه طور است

او مانند یک نابغه میخندید او درد را حس میکرد او زنده بودن را حس میکرد او بالاخره میتوانست بمیرد
در این موقعیت او خوشحال ترین مرد دنیا بود
اما...
همیشه یک اما وجود داشت

اما او هیچ وقت فکر نمیکرد با تبدیل شدن به انسان چیز دیگری بدست بیاورد چیزی که به داوری نیاز داشت

او متوجه شد چه تعداد ادم دیوانه شدند و یا مردند و یا خودکشی کردند
به خاطر از دست دادن توانایی هایشان

ایا او باید پشیمان میبود؟ نبود!

اگر چنین چیزی میلیونها بار هم تکرار میشد او همان انتخاب را داشت

اجازه میداد مردم او را خودخواه ولجوج بخوانند او انها را نادیده میگرفت
در نزدیکی مرگ او میخندید ... او میخندید و خوشحال بود

"بالاخره"

او با خودش فکر کرد اما بار روی شانه هایش هنوز انجا بود او حقی برای کشتن انها را نداشت... او میدانست ...
اما انتخاب دیگری نبود

چون فئودور یک لجوج خودسر بود

چون فئودور یک خودخواه بود

به جز ، فئودور توجه میکرد...
برای چه؟ حالا دیگر خیلی دیر شده بود
برای او " اگر فقط..." وجود نداشت چون او پشیمان نبود

"فئودور شیطانی درون یک انسان بود"
این چیزی بود که همه در مورد او فکر میکردند

اما در حقیقت
فئودور فقط یک انسان بود که در جست و جوی رهایی بود...

خیلی دوست دارم نظرتون رو در مورد کارکتر فئودور و تصمیماتش بدونم🙂
AuthorNimChan⚘

There Is No Such A Thing Called "Fate"Where stories live. Discover now