side 1 part 3

614 169 394
                                    

مادرش با شنیدن اینکه سروه هم مثل برادراش کره ای حرف زد مطمئن شد که این سه نفر شدیدا سعی دارن یه چیزی رو ازش قایم کنن بنابراین شاکی شد:

- یکی تون به فارسی بگه چه غلطی کردین که اینجوری به جون هم افتادین؟
اما هیچ کدوم از بچه هاش فرصت جواب دادن نداشتن چون متین به محض دیدن جسی پشت سر سروه مثل ببر خشمگین سمت اون دو تا دختر حمله کرد

دست سروه رو گرفت و به سمت خودش کشید و اون رو پشت سرش پنهان کرد و رو به جسی که همون لحظه  با لبخند سلام کرده بود توپید:
- کی به شما اجازه داد وارد خونه ما بشی؟
سروه خیلی سریع شکایت کرد:

- داداش با دوست دخترم درست حرف بزن
متین حتی بدون برگشتن سمت سروه در حالی که تمام خشمشو تو  چشماش ریخته بود و به جسی نگاه میکرد سر سروه داد زد:

- تو یکی دیگه ساکت با تو بعدا مفصل حرف میزنم
سروه بازوی متین رو گرفت و سمت خودش کشید و یا اخمای درهم گفت:
- نه اول با من حرف بزن اول من باید برات توضیح بدم قبل از حرف زدن با من نباید با اون حرف بزنی

متین هیچ وقت تو زندگیش از این جدی تر نبود دست با سینه و طلبکار ایستاد و گفت:
- خیلی خب توضیح بده

سروه اصلا نمیخواست ترسش رو نشون بده پس سینه سپر کرد و گفت:
- من دوسش دارم

متین چند ثانیه مکث کرد و بعد پوزخند زد و چیزی نگذشت که پوزخندش به خنده هستریک تبدیل شد و با طعنه و صدای بلند گفت:
- این که توضیح نبود دری وری خالی بود

سروه با دلخوری گفت:
- ولی من عشق تورو قبول کردم تو چرا نمیتونی احساسات منو درک کنی؟
- داری منو با خودت مقایسه میکنی؟
چشمای سروه میرفت که پر بشه اما نمیخواست گریه کنه و بقیه فکر کنن کم اورده پس حق به جانب گفت:

- چرا قابل مقایسه نیستیم؟ جفتمون ادم نیستیم؟ جفتمون احساس نداریم؟
- تو هنوز بچه ای
- من بچه ام؟ من فقط دو سال از زمانی که تو وارد رابطه ات شدی کوچیکترم و تازه نذار بگم چند سال از سنی که مبین وارد رابطه شد بزرگترم

انقدر این حرفش حق بود که متین نمیدونست چی بگه اما نمیتونست الان اعلام کنه کم اورده بنابراین با قلدری ادامه داد:

- هرچی بازم بچه ای و بازم خواهر منی و من اجازه نمیدم کسی بخواد به خواهر یکی یدونه ام دست بزنه تو برگ گل منی دست کسی که بخواد به تو برسه رو میشکنم فهمیدی؟

طوری این جمله عاشقانه و برادرانه رو با قلدری و عصبانیت گفته بود که سروه برای یه لحظه هنگ کرد این الان عشق برادرانه بود یا خشم برادرانه باید میترسید یا پر از حس خوب میشد؟

حتی قبل از اینکه بخواد تصمیمی بگیره متین با برگشتن دوباره سمت جسی بازم سوپرایزش کرد
- شنیدی که چی گفتم کاملا با تو بودم یه بار دیگه ببینم دستت به خواهر من نزدیک میشه دستت رو میشکنم

the end 2Where stories live. Discover now