026

2.1K 516 90
                                    

حالا کلاسِ استاد جئون با یکی از گروه های ترم اولی، که از قضا هنرجوی دردسرساز و بازیگوشِش، کیم تهیونگ هم عضوی ازشون بود، تموم شده بود و هنرجوها تا جلسه ی بعد زمان داشتند تا اشکال هاشون رو رفع کنند...

حالا اون گروه میتونستند تا کلاسِ تئوریِ بعدیشون که کسی چندان اهمیت نمیداد با کدوم استاده، استراحت کنند و بعد از اون کلاسِ تئوری، دوباره پیشِ استادِ جوان و بداخلاق ولی بااستعدادشون برگردند تا یک ساعتِ دیگه رو هم به یاد گرفتنِ شاخه ی دیگه ای از رقصِ معاصر بگذرونند.
یعنی "گاگا".

در ظاهرِ قضیه، همه چیز مثلِ یک کلاسِ آموزشیِ دیگه کاملا رسمی و حرفه ای گذشته بود... اما فکری ذهن استاد جوان رو درگیر کرده بود که میگفت این جلسه به اندازه ی تدریس های همیشگیش، چندان هم معمولی نبوده!
و اون کیم تهیونگ بود.

اون پسر امروز مثل هر هنرجوی دیگه ای اشتباهاتِ خودش رو توی بعضی از تکنیک ها داشت و البته که برای رفع کردنشون تلاش کرد و در نهایت موفق شد درست انجامشون بده...
اما چیزی که تعجب برانگیز بود و توجه استادش رو جلب کرده بود، این بود که اون پسر دشوار ترین حرکات رو درست یاد گرفته بود و توی ساده ترین چرخش ها مشکل داشت!

مشکل؟! نمیشد اسمش رو "مشکل" گذاشت!
در واقع اون پسر به جای چرخش های سریع و محکم و ساده ی سبکِ هیپ هاپ رو که فقط با کمی تعادل و قدرت بدنیِ کافی انجام میشد، چرخش های موزون و چشم نوازی به سبکِ رقصِ کلاسیک یا چیزی شبیه به بالروم انجام میداد!

مرد میدونست که همچون حرکتی، به هیچ وجه چیزی نیست که بی هوا توی دست و پا پیدا بشه یا اینکه غیر ارادی از بدن سر بزنه!
و این فکر، این شک رو به ذهنش انداخته بود که "آیا اون پسر تا به حال رقصِ کلاسیک کار کرده و ازش چیزی سر در میاره؟!".

چون اگر جوابِ اون سوال "بله." میبود، اون میتونست امسال توی انتخاب کردنِ همرقصِش برای آزمونِ گزینشِ اساتیدِ طلایی یک سری تغییرات ایجاد کنه! و اون این بود که یک مرد به جای یک زن برای همرقص بودنِ خودش تعلیم بده!

نه تنها این میتونست نکته ی مثبت و قابل توجهِ پررنگی برای داوران و کمیته ی تصمیم گیرنده ی جولیارد باشه، بلکه "ترم اولی" بودنِ اون پسر هم تأثیر بیشتری روی قبولیِ اون و تبدیل شدنش به یک استادِ طلایی میگذاشت!

اما... اوه. اون تقریبا فراموش کرده بود!
فراموش کرده بود که امسال یک گزینه ی دیگه هم به غیر از اون پسرِ بازیگوش، چشمش رو برای انتخاب و تعلیم توی آزمونِ طلاییِ اساتید گرفته بود.

همون پسر که با کلاهِ کپ و ماسکِ روی صورتش، به کلاسِ رایگانی که برای هنرجوهای بورسیه ترتیب میداد اومده بود و آتیش به پا کرده بود!
همون پسر که از طرف لوراس مورگان مأمور شده بود تا فلش مموری ها رو به اساتید برسونه و احتمالا گزینه ی بعدی برای طلایی شدن بود...

Tiptoe :::... (KOOKV ver.)Where stories live. Discover now