به این که یه نفر دیگه رو به من ترجیح دادی حسودیم میشه.هوسوک کیف اش به سینه اش فشرد و گریه کرد.
_دیگه نمیتونم این ادامه بدم جیمین.جیمین اخم کرد و سعی کرد یه هوسوک نزدیک بشه.
=بیبی،من خیلی متاسفم.قسم میخورم این فقط یه اشتباه بود.مغزم کار نمیکرد._سه دفعه دیگه ای هم که مچ ات گرفتم همین گفتی.فکر میکردم میتونی عوض بشی و باهم شاد باشیم.
هوسوک اشک ریخت و از در بیرون رفت.
جیمین التماس کرد.
=لطفا نرو بیبی،من عوض میشم.قسم میخورم.هوسوک اشک هاش با پایین آستین اش خشک کرد.
_متاسفم جیمین،روحم فقط تا همینجا کشش داشت.این رابطه دیگه تموم شده است.هوسوک از ساختمون خارج شد،گوشیش از جیبش بیرون اورد.وارد لیست مخاطب هاش شد و روی اسمی کلیک کرد که هیچوقت نمیتونست پاک اش کنه.
+بله؟
صداش خوابالو بود._یونگی میشه لطفا پیش تو بمونم؟
¯\_ʘ‿ʘ_/¯¯\_ʘ‿ʘ_/¯¯\_ʘ‿ʘ_/¯
وقتی استرس امتحان داریم چه کنیم؟
جواب:امتحان را به چپ گرفته برید یکار دیگه بکنید.
(بازم اگه راه حلی داشتم بهتون اطلاع میدم😅)فکر نکنید من بیخیالم ها،نه من درسام خوندم فقط استرس دارم.
(وی تقلب هم نوشته👩🏽🦯)