《Honey s*x》

9.7K 310 16
                                    

با چشم های درشت شده به صحنه روبروش و صدا هاش خیره بود. حس دلشوره ی عجیبی رو داشت و خیسی کمی تو شلوارش حس میکرد.

فیلمو استپ کرد و صفحه لپ تابو بست. نفس عمیقی کشید و از اتاقش خارج شد تا پیش جونگکوک بره. راهرو رو طی کرد و جلوی درش ایستاد.

چند ضربه به در زد و بعد از شنیدن اجازش وارد اتاق شد. سر جونگکوک توی لپ تابش بود و اخمی بین ابروهاش نشونده بود که نشون از تمرکز کردن رو میداد.

با قدم های آرومش به سمتش رفت و چند لحظه کنارش ایستاد تا ببینه مشغول چیه.
ولی هیچی از اون مطالب گنده و پیچیده رو نفهمید پس صداش زد.

نمیدونست باید چیکار کنه ولی فقط میخواست توجهشو به خودش جلب کنه.
+کوکی..
رو شونش زد و اسمشو زمزمه کرد.
بی حواس هومی زیر لب گفت و دوباره مشغول شد.

اخمی کرد و لپ تابو از بین دستاش بیرون کشید و روی دراور بزرگ و شیری رنگ گذاشتش.
وقتی خیالش راحت شد حواسشو جلب کرده روی شکمش نشست.

-چیشده بیبی!

حرفی نزد. سرشو جلو برد و لباشو روی لباش گذاشت. بوسه کوچیکی زد و عقب کشید.
گیج به اطرافش نگاه میکرد به جز قیافه جونگکوک.

جونگکوک تکخندی به کیوتیش زد و با گرفتن پشت گردنش خودش بوسه ای روی لباش کاشت.

-بیبی من چی میخواد؟؟
+ددیو..

بلافاصله گونه هاش قرمز شد و سرشو پایین انداخت.
جونگکوک دلش از کیوتی بیبیش ضعف رفت. تو یه حرکت جاهاشونو عوض کرد و بدن کوچیکشو زیر بدن بزرگ و ورزیده خودش پنهان کرد.

-درست شنیدم؟؟ ته ته کوچولو ددیو میخواد؟هوم؟؟
تهیونگ سرشو با خجالت بالا و پایین کرد و سعی کرد نگاهش به جونگکوک نیوفته.
سرشو به سمت لبای صورتی رنگش برد و شروع کرد به بوسیدنشون.

از خوشمزگیش هومی کشید و با ولع بیشتری اونارو داخل دهنش کشید.
بزاقش لبهای پسرشو براق و لیز کرده بود.
لبهای پسر کوچیکترو بین دندونای سفیدش گرفت.

چند بار گاز های ریز و درشت گرفت و عقب کشید.
به قیافه فرشته مانندش خیره شد...گونه های صاف و صورتی رنگش، لبهای متورم و ارغوانیش و بینی  خوش فرم و کیوتش. تمام اینها میتونست جونگکوک رو به جنون برسونه.

تاپ نازک سفید رنگ تو تنشو با یه حرکت در آورد و با چشم های گرسنش بدن سفید و قوس زیبای کمرشو بر انداز کرد.

نزدیک نیپلای صورتی و کوچیکش شد و یکیشو بین لباش گرفت، زبونشو روش کشید و اون یکی رو هم بین انگشتاش فشرد.

حس لذتی توی سینش پخش شد و توی خودش پیچید، با لذت چشماشو بست و سر جونگکوکو بیشتر به خودش فشرد. با هر برخورد زبون و دندونای جونگکوک تحریک شدگیش بیشتر و بیشتر میشد.

•🔞vkook _ kookv🔞•Where stories live. Discover now