s*x at work

9.8K 267 33
                                    


چند ساعت بود که سر پا ایستاده بود و ژستای مختلفی میگرفت و وقتی جاهای دیگه رو نگاه میکرد چشماش بخاطر نور زیاد فلش های دوربین سیاهی میرفت.

بیشتر کارکنا مجذوب زیبای بیش از حد چهره و خوش فرم بودن بدنش میشدن و این خیلی رو مخش بود.

از اول عکس برداری نگاه سنگین و خیره ای رو روی خودش حس میکرد و نمیتونست درست تمرکز کنه.
برای همین بود که شاید نزدیگ شیش یا هفت ساعت بود درگیر چند تا عکس بودن.

سرشو برگردوند و میکاپرشو دید که سریع نگاهشو ازش دزدید.
دوس داشت بره و چشماشو از کاسه در بیاره.

اهمیتی نداد و دوباره مشغول شد.

چشمای خستشو مالید و چند دقیقه سرشو روی میز گذاشت.
بعد از چند لحظه بلند شد و رفت تا نظارت کلی ای روی شرکت داشته باشه، چون تمام کاراشو انجام داده بود و در حال حاضر علاف بود.

به بدنش کشی داد و و از اتاق خارج شد.

موقع عکسبرداری گوشه چشمش خارش گرفته بود و جونگکوک بی حواس دست کشیده بود.بخاطر همین میکاپش خراب شده بود.
کارکنا تو این تایم مشغول استراحت بودن و حواسشون به اون دوتا نبود.

سعی میکرد با هم چشم تو چشم نشن و لحظه شماری میکرد تا زودتر میکاپشو درست کنه.
یواشکی نگاهش کرد و دیده که داره بهش نزدیک میشه و همزمان به لبهاش خیره میشه.

با رسیدن فاصلشون به یک سانت سریع خودشو عقب کشید و نگاهشو ازش دزدید.

قبلش محکم توی دهنش میکوبید و پشت کمرش عرق سرد نشسته بود.
کسی جز تهیونگ حق نداشت بهش دست بزنه.

اونرف تر تهیونگ شاهد تمامی اتفاقات بود و وقتی دید جونگکوک از خودش دفاع کرد و نذاشت بهش برخورد کنه لبخند پیروزمندانه ای زد.

با خیال راحت از اینکه کسی نمیتونه نزدیک جونگکوک بشه و اونو لمس کنه، به اتاقش برگشت و سعی کرد یکاری پیدا کنه و خودشو تا تموم شدن جونگکوک مشغولش کنه.

بعد از عکس برداری عوامل یکی یکی بعد از جمع کردن وسایلاشون از اتاق بیرون میرفتن و اونجا خلوت تر میشد.
به سمت اتاقای پرو رفت و لباسای تنگ و بدن نماشو با یه پیراهن ساده سفید و شلوار مشکی رنگ آزادی عوض کرد.
بعد از پاک کردن آرایش سنگین و اذیت کنندش صورتشو آب کشید و از اون محوطه خارج شد.
قدم های خستشو به امید دیدن تهیونگ برمیداشت و چشماشو از خوابالودی میمالوند.

تقه ای به در زد و بعد از شنیدن صدای آرومش لبخندی زد و به داخل اتاق قدم برداشت.

دستاشو برای به آغوش گرفتنش از کرد و اشاره کرد بره تو بغلش.
خودشو به تهیونگ رسوند و خودشو توی بغلش انداخت.دستاشو دورش حلقه کرد و سرشو روی شونش گذاشت.

•🔞vkook _ kookv🔞•Where stories live. Discover now