تقه ای که به در خورد باعث شد تا نگاهش رو از آینه بگیره. خال زیر چشمش به خوبی نقاشی شده بود و هیونجین نمیدونست چند دقیقه است که فقط به اون نقطه زیبا روی صورتش خیره شده و مدام چهره سم رو بیاد میآورد که چطور خال به صورت اون حتی بیشتر میاد."هیونجین، عجله کن پسر"
صدای منیجر اضطرابش رو بیشتر کرد.عینک گردش رو که حالا بجای اون ها لنز های طبی گذاشته بود، داخل محافظش قرار داد و توی کشو گذاشتش. دوباره نگاهش توی آینه به خودش قفل شد.
"تو دیگه هیونجین نیستی. سم هوانگی هستی که دیشب موهاشو کوتاه و مشکی کرده"
زمزمه کرد و بیاد آورد که چطور دیشب سلفی که از خودش گرفته بود و سم توی اینستا گذاشته بودتش، غوغا بپا کرد و کل سوشال مدیا از کوتاهی و مشکی شدن یهویی موهای سم منفجر شد.شاید سم فقط باید ازش میخواست تا موهاش رو مثل خودش بلوند کنه. ولی انگار این ایدول جوون دلش میخواست تا هیر استایل جدیدش بحث داغی بشه و البته که آخر سال جز برترین ترند های جهانی باشه. که البته موفق هم بود. همین الان هم تمام دوست های هیونجین مدام بهش پیام میدادن که بایست حالا مدل موهای تورو داره. احتمالا پیش خودشون فکر میکردن که هیونجین بخاطر این موضوع تا مرز سکته پیش رفته. چون قطعا تمام کسای که برخورد کوچیکی با هیونجین داشتن، میدونستن که جینی دل باخته سم هوانگه. بهرحال اون کسیه که تو تایم استراحت مدرسه تمام فن کم های سم رو میبینه و مدام از استایلش ایده میگیره.
آهی کشید و قبل ازینکه منیجر دوباره در بزنه، بلند شد و از اتاق بیرون رفت. آقای کیم با دیدنش کمی شوکه شد و آب دهنش رو به سختی پایین داد:
"مطمئنی که سم سفرش رو به کوه های آلپ کنسل نکرده و تو الان اون نیستی؟"
کلمات پشت سر هم و گیج کننده اش، خنده کوتاهی به لب های هیونجین آورد.
"پسر... باورم نمیشه با موهای کوتاه و مشکی هم تا این حد بهش شباهت داری... این خوبه حداقل خیالم راحته پاپارازی ها تو مرحله اول برات شایعه درست نمیکنن"جینی برای تایید سری تکون داد و بعد از گذاشتن ماسکش و البته عینک دودی بزرگی که از اتاق سم برداشته بود، پشت سر منیجر وارد پارکینگ و داخل بنز مشکی که راننده از قبل داخل نشسته بود، شد. بوی ضدعفونی و بوی تازگی چرم صندلی ماشین، رایحه عجیبی ساخته بود که بهم پیچیدن دل و روده هیونجین رو بیشتر میکرد.
نميتونست انکار کنه که ترسیده بود. خیلی بیشتر از چیزی که نشون میداد. اون هیچوقت آماده پذیرش چنین مسئولیت های مهم و سنگینی نبود. بااینحال نميتونست جا بزنه و یا با استرسش تمام نقشه هارو بهم بریزه. باید بیاد میآورد که سم چطوری جلوی پاپارازی ها و مطبوعات مختلف با اعتماد بنفس می ایستاد و هر از چند گاهی برای فن هاش دست تکون میداد و بهشون لبخند میزد. هرچند که امروز خبری ازین چیزا نبود و جینی فقط باید به کمپانی میرفت و لیست کار های که باید برای مراسمات آخر سال انجام میداد رو شخصا دریافت میکرد. تا اینجوری قبل از ورود و بعد از خروج از کمپانی، عکس هاش توسط فن سایت ها گرفته میشد و مردم به استایل جدید سم، عادت میکردن.
YOU ARE READING
VALERIE [ ChangJinSam ]
FanfictionՙCompleted - داستان، زندگیـه دانش آموز سال آخری که بخاطر شباهت چهرهاش به ایدول معروف، سم هوانگ، قراردادی رو میبنده، تعریف میکنه؛ که چطور قرارداد سادهایی با چندین قوانین مسخره میتونه رمنس پیچیده و شیرینی رو بوجود بیاره. _ Couple: ChangJinSam Gen...