لباسهاش رو پوشیده بود و موهای خیسش رو با حولهای که دستش داشت، خشک میکرد. آخرین نگاهش رو به چانگبینی که به سختی تا روی کاناپه کشونده بودتش، انداخت. بخاطر مصرف قرصی که هیونجین هنوز نمیدونست چه کوفتی بود، بدنش توی جکوزی سست شده و تا مرز غرق شدن پیش رفته بود. بدن سنگین چانگبین وقتی که سعی میکرد از جکوزی بیرون بکشونتش و روی کاناپه پرتش کنه، بدون شک چند تا از مهرههای کمرش رو جابهجا کرده بود.
حوله رو روی صندلی گذاشت و خونه کوچیک چانگبین رو ترک کرد. دونههای برف روی موهای خیسش مینشستن و سردی هوا بهش یادآور میشد که نباید این موقع شب از خونه بیرون میومد....
"تو آمادهای؟"
آقای کیم از هیونجین پرسید وقتی که وارد اتاق استراحتش شد.چند دقیقهای میشد که هیونجین میکاپش تموم شده و لباسهاش رو پوشیده بود ولی هنوز هم حس آماده بودن برای روی استیج رفتن رو نداشت.
از آینه نگاه مضطربش رو به منیجر نشون داد و با انگشتهای دستش بازی میکرد."تمرینت که خیلی خوب بود... نگران چی هستی؟"
مرد با صدای آرومی پرسید و صندلیش رو چرخوند تا بتونه مستقیم ببینتش.هیونجین از روی صندلی بلند شد و لباسش رو مرتب کرد:
"اینکه بالاخره این موضوع که من سم نیستم و لایو نمیخونم برای همه مشخص میشه. بیشتر ازینکه نگران خودم باشم نگران سم ام... نمیتونه اینطوری زندگی حرفهایش رو نابود کنه.""این موضوعیه که سم باید نگرانش باشه نه تو. لطفا روی کاری که بخاطرش اینجایی تمرکز کن. اینکه باید سم هوانگ باشی نه یه بچه دبیرستانی که فن درجه یک سم هوانگـه."
آقای کیم گفت و بعد از باز کردن در، منتظر هیونجین موند تا از اتاق بیرون بره.بچه دبیرستانی که حاضر بود تمام زندگیش رو برای ایدول موردعلاقش زیر پاهاش له کنه باید امشب طوری تظاهر به خوندن آهنگ میکرد که سم به انتخابش افتخار کنه.
این چیزی بود که حالا ذهن جین رو پر کرده بود.لحظه بعد درحالی که طرفدارها با جیغ کشیدن و صدا زدن اسم سم، ایدولشون رو حمایت میکردن، هیونجین با بستن چشمهاش و گرفتن نفس کوتاهی، جلوی استند مایک خاموش ایستاد و اجرای بینقصی رو به نمایش گذاشت. صدای تشویق جمعیت با صحبت کردن مجری برنامه، قطع شد و هیونجین مضطرب نگاهش رو به استیج کنارش داد که مجری با لبخندی روی لبهاش از اجرای سم هوانگ تعریف و تمجید میکرد.
خاموشی استیج هیونجین، بهش فرصت داد تا خودش رو به پشت صحنه برسونه و درحالی که دستهاش میلرزیدن، بطری آب رو سر کشید. آقای کیم درحالی که دستش رو گرفته بود و سمت ورودی استیج بعدی میکشوندش، توضیحاتی درمورد سخنرانیش برای گرفتن جایزهای که قرار بود بهش بدن، میداد ولی هیونجین حتی کلمهای رو بعد از دیدن چانگبین که روی نزدیکترین صندلی به استیج نشسته بود، بهیاد نیاورد.
YOU ARE READING
VALERIE [ ChangJinSam ]
FanfictionՙCompleted - داستان، زندگیـه دانش آموز سال آخری که بخاطر شباهت چهرهاش به ایدول معروف، سم هوانگ، قراردادی رو میبنده، تعریف میکنه؛ که چطور قرارداد سادهایی با چندین قوانین مسخره میتونه رمنس پیچیده و شیرینی رو بوجود بیاره. _ Couple: ChangJinSam Gen...