Ch1: Fight Club

38.2K 3.3K 2K
                                    

چند نکته قبل از شروع:

- من همیشه کامنت هایی رو می بینم که اشاره می کنن قد یه کارکتر کوتاه تر یا بلند تره، یا رنگ پوستش فرق داره یا غیره. به همین خاطر گفتم از الان اشاره کنم که توی این فیک شخصیت های دورگه وجود دارن و قاعدتا یک سری ویژگی های ظاهری تغییر می کنن. علاوه بر اون، طبق قاعده امگاورس یک امگا از لحاظ جسمی از یک آلفا کوچک تره پس اگر یک سری ویژگی کارکتر ها با چیزی که می دونید مغایرت داشت به این خاطر نیست که نمی دونم قشنگ های من💕💜

- همچنین اگر کار امگاورس قبلی من، عروس فراری، رو خواندید باید بگم که قوانین امگاورس توی این فیک کمی متفاوته لاولیا💙

- این فیک شامل صحنه های خیلی دارک یا روابط مقداری سمی هست😂🤌🏻

:::::::::::

- به سئول خوش اومدید ارباب جوان.

جیمین در حالی که در لندکروز مشکی رو باز نگه داشته بود با لحن جدی رو به تهیونگ خوشامد گفت و منتظر موند تا امگای جوان سوار ماشین بشه.

اما تهیونگ برای لحظه ای همون جا توی شلوغی جلوی فرودگاه ایستاد و نفس عمیقی کشید. بالاخره. بعد از هشت سال.
بالاخره برگشته بود خونه.

لبخند پهنی کم کم روی لب هاش شکل گرفت. برق شرارت توی چشم هاش انقدر واضح بود که از چشم جیمین هم دور نموند.

خیلی نرم کت سنگین و کلفتی که برای آب و هوای فعلی سئول زیادی گرم بود رو از شونه هاش پایین انداخت و بی توجه به بادیگاردی که مجبور شد خم بشه تا برش داره، به سمت در باز رفت و سوار ماشین شد.

- خوش باشی منشی پارک. منم از دیدنت خوشحالم.

تهیونگ با لبخند شیرینی گفت و جیمین آروم سری به نشانه احترام خم کرد و در رو بست.
لحظه ای بعد، وقتی روی صندلی شاگرد کنار راننده جا گرفت و ماشین حرکت کرد، با صدای نرمی شروع به صحبت کرد:

- اتاقتون توی پایگاه حاضره. اگر مایلید برای استراحت‌...

تهیونگ بین حرفش رفت:

- پدرم کجاست؟

جیمین مکث کوتاهی کرد.

- بیمارستان.

لبخند تهیونگ کش اومد.

- پس بریم بیمارستان.

بعد، بدون این که بیشتر از این اجازه بحث کردن بده از پنجره به بیرون خیره شد.
به طرز عجیبی، خیابون ها از آخرین باری که دیده بودشون خیلی فرق داشتند.
این شهر با این که هنوزم بوی خونه می داد، ولی دیگه شبیهش نبود‌.

ولی مشکلی نیست. تهیونگ فعلا بیش از حد خوشحال بود که به همچین موضوعی اهمیت بده.
خیلی طول نکشید که ماشین جلوی بیمارستان متوقف شد و همراه با تهیونگ، دو بادیگارد از ماشین پشت سریشون هم پیاده شدند تا اونو به داخل بیمارستان اسکورت کنند.

𝗦𝘁𝗼𝗰𝗸𝗵𝗼𝗹𝗺  | KOOKVWhere stories live. Discover now