" collide "

166 15 197
                                    


کلوم سرشو خاروند و روی صندلی چرخانش چرخید
خسته شده بود از بس اشتونی رو دیده بود که پشت سرهم شات میرفت بالا و بدون اینکه یه کلمه حرف بزنه زل میزد به افق یا سرشو میزاشت روی پیشخوان

کلوم: هی اشتون گوش کن، اگه قراره منو تا اخر شب همینجوری نگه داری اینجا و فقطم مثل این شکست عشقی خورده ها وودکا بخوری بگو پاشم برم!

اشتون خرناسی کشید و شاتشو به سمت بارمن هل داد تا پرش کنه
اما وقتی کلوم دستشو روی لیوان گذاشت، بارمن نگاه کوتاهی بهش انداخت و بعداز شونه بالا انداختن سراغ بقیه مشتریاش رفت

اشتون: کلوم.. حس میکنم عاشق شدم

کلوم: اهااا این شد یچیزی! حالا بگو کی و کجا و چطوری

اشتون بلاخره عین ادم روی صندلیش نشست و کلشو خارید
اشتون: نمیدونم، یه پسره هس هی تو دانشگاه نگاهم میخوره بهش یه حس خاصی پیدا میکنم

کلوم که تازه امیدوار شده بود با شنیدن حرف اشتون برای چند ثانیه خنثی به افق زل زد

کلوم: میشه بگی چه حس خاصی دقیقا؟
اشتون: نمیدونم بخدا نمیدونم
صورتشو توی دستاش گرفت و بعد چشاشو مالید

اشتون: فقط... حس میکنم میخام بپرم ببوسمش... تاجایی که نفس داره... اونقد ببوسمش که لباش کبود شه...

کلوم دستشو اروم به پیشونیش کوبید و عین یه خارِ تجربه نیشخند زد
کلوم: زارت... خب به این نمیگن عشق خوشگل! میگن رو طرف حشر زدی
اشتون: اههه چرا هممتون همین حرفارو میزنید؟ امل میگم حسش فرق داشت! میتونم تشخیص بدم وقتی برا یکی راست میکنم و وقتی فقط دلم میخواد ببوسمش دیگه؟!

کلوم که حس کرد بلاخره یچیز منطقی شنیده سرشو با شک تکون داد و کمی از تکیلای توی لیوانش خورد
کلوم: خب حالا اینو ول کن، بگو کیه، اسمش چیه، نگو اینارم نمیدونی!

اشتون سرشو با کلافگی تکون داد و شات خالیشو برداشت و بهش زل زد
اشتون: گفتم که... هیچی ازش نمیدونم و صرفا فقط یکی دوبار تو دانشگاه دیدمش... بابا همون پسره دیگه! همون قد بلند مو فرفریه که دوبار عین این میخکوب شده ها بهش زل زدم

کلوم چشاشو ریز کرد و بعد به مغزش فشار اورد تا بتونه بیاد بیاره که اشتون کی و میگه
ولی وقتی نتیجه گرفت یه همچین ادمیو تو کل عمرش ندیده شونه بالا انداخت

کلوم: ندیدمش
اشتون: د فاک کَل؟! امکان نداره ندیده باشیش! پریروز که تو راهرو بودیم؟ داشتیم درمورد بابام حرف میزدیم یهو من سرجام وایسادم زل زدم بهش؟ بعد تو از یکم جلوتر صدام کردی بعد پرسیدی چی شده؟ ندیدیش؟؟

کلوم لیوان و از جلوی دهنش پایین اورد و با اخم سرشو کج کرد
کلوم: اشتون، تو اون روز به افق زل زده بودی! همینم باعث شد تعجب کنم، که چرا یهو عین این جادو شده ها وایسادی زل زدی به یه نقطه نامعلوم

"Basorexia"Where stories live. Discover now