part 7

92 17 1
                                    

جونگکوک:بسه دیگه چی میخورین سفارش بدم
هیسونگ:من قهوه و کیک شکلاتی میخوام
جیک:منم کیک شکلاتی
تهیونگ:منم شیر توت فرنگی میخوام
دستمو تکون دادم ک گارسون اومد ی پسر خیلی خوشگل بود شبیه خرگوش بود
گارسون:چی میل دارید
وقتی حرف میزد چال گونش دیده میشد
جونگکوک:من شیرموز میخوام ،دوستم قهوه و کیک شکلاتی میخواد،ایشون هم کیک شکلاتی میخواد،و ایشون شیر توت فرنگی
گارسون:چشم تا نیم ساعت دیگه امادست
جونگکوک:ممنونم
همون مرتیکه خرگوش نما رفت و نیم ساعت دیگه اومد
گارسون:بفرمایید سفارشتون
جونگکوک:مرسی
گارسونه رفت
تهیونگ:بچها نظرتون چیه با اون گارسونه بریم شهر بازی
جونگکوک:باشه من ک میگم بیاد
همه موافقت کردن.چیزامونو خوردیم و من حصاب کردم رفتم سمت گارسونه
جونگکوک: سلام من ازت میخوام باهامون بیای شهر بازی
گارسون:اما شما منو نمیشناسید و من خیلی کار دارم
جونگکوک:اسمت چیه؟
گارسون:من چوی سوبین هستم
جونگکوک:منم جئون جونگکوکم ، از صاحاب کارت اجازه گرفتم ک باهامون بیای شهر بازی
سوبین:چینجا (ب کره ای یعنی واقعا)
جونگکوک: اره
سوبین:پس من میرم لباسام رو عوض کنم
جونگکوک:برو
سوبین رفت لباساشو عوض کرد اومد
رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم سمت شهر بازی ....ته ته خیلی ذوق داشت خیلی کیوت شده بود دلم رفت براش
جونگکوک:خب رسیدیم پیاده شید تا من برم ماشینو پارک کنم
همه گفتن باشه...رفتم ماشینو پارک کردم رفتم پیششون
تهیونگ:میشه ترن هوایی سوار شیم
جونگکوک:باش،من میرم بلیت بگیرم
تهیونگ: باشه
رفتم 5 تا بلیت گرفتم رفتیم سوار شدیم
تهیونگ خیلی ترسیده بود دستمو محکم گرفته بود نگاهش کردم دیدم چشماشو بسته
"Taehyung"
خیلی ترسیده بودم ب غلط کردن افتاده بودم محکم دست جونگکوک رو گرفتم از ترسم کم شده بود دستاش بهم آرامش میداد.
چشمامو بستم تا راحت باشم،بعد از چند دقیقه ترن هوایی وایساد.پیاده شده بودیم ولی هنوز دست جونگکوک رو گرفته بودم.
جونگکوک خیلی تعجب کرده بود ولی ب روی خودش نیاورد
تهیونگ:جونگکوکا میشه برام پشمک بخری؟
جونگکوک از لحن لوسم خندش گرفت
جونگکوک:همینجا وایسید تا بیام
همه باهم گفتیم باشه،جونگکوک رفت با 5 تا پشمک اومد.
تهیونگ:جونگکوکا ت بهترینی
ی دقیقه کنترلمو از دست دادم و لب جونگکوک رو بوسیدم،هم خودم هم جونگکوک هنگ کرده بودیم.
آخه این چ کاری بود من کردم،سریع ازش جدا شدم
تهیونگ:ببخشید جونگکوکا ی لحظه کنترلمو....
تا خواستم بقیع حرفمو بزنم جونگکوک بوسیدم منم همراهیش کردم
جونگکوک:ته نمیدونستم همچین لب خوشمزه ای داری ک معتادش شدم
از این حرف جونگکوک خجالت کشیدم،بقیه بچه ها نبودن ن سوبین ن جیک ن هیسونگ
تهیونگ:جونگکوکا بچه ها کجان
جونگکوک:نمیدونم
تهیونگ:جونگکوک
جونگکوک:تهیونگ بیا قرار بزاریم
تهیونگ:اما جونگکوک مطمئنی میخوای با من قرار بزاری؟؟
جونگکوک:اره چون دوست دارم
جونگکوک لبشو گذاشت رو لبم پشمک از دستم افتاد
سریع از جونگکوک جدا شدم
تهیونگ:جونگکوکا وسط شهر بازی هستیم
جونگکوک:چ اشکالی داره بیب
تهیونگ:جونگکوکا یکم خجالت بکش خب
جونگکوک:نمیخوام
جونگکوک پشمکارو انداخت و محکم بوسیدم با صدای دست زدنا خیلی خجالت کشیدم ولی جونگکوک هنوز داشت ادامه میداد
جونگکوک:بریم خونه من بیبی
تهیونگ:آخه بچه ها چی جونگکوک
جونگکوک:خودشون میرن خونشون الان فقط خودمون مهمیم بیبی
تهیونگ:جونگکوکا
جونگکوک:جانم
تهیونگ:باشه بیا بریم
رفتیم با جونگکوک سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت خونه جونگکوک یعنی بهتره بگم جئون
رسیدیم جونگکوک زنگ خونرو زد و یونجون باز کرد
یونجون: سلام
تهیونگ و جونگکوک: سلام
یونجون:بیاین داخل
رفتیم داخل دیدم بومگیو هم هست لباش باد کرده بود
تهیونگ:بومگیو
بومگیو:تهیونگ
تهیونگ:ت اینجا چیکار می‌کنی؟؟
بومگیو:معلوم نیست اومدم پیش دوست پسرم
تهیونگ:چرا لبات باد کرده هاا
بومگیو:اجازه ندارم با دوست پسرم کیس داشته باشم
یونجون:خب منو بومگیو میریم ت آشپزخونه غذا درست کنیم شما اینجا بمونید تا ما بیایم
منو جونگکوک باهم گفتیم باشه اونا رفتن داخل اشپزخونه فقط صدای کیس میومد،معلوم بود جونگکوک تحریک شده پس ازش فاصله گرفتم
جونگکوک:بیبی کجا میری
تهیونگ:جونگکوک می‌خوام برم دستشویی
جونگکوک:اوکی بیبی برو فقط زود بیا
تهیونگ:باشه نمیخوام ک فرار کنم
جونگکوک:شاید بخوای فرار کنی اونموقع ددی تنبیهت می‌کنه
تهیونگ:جونگکوکا زود میام
جونگکوک: اوکی
رفتارهای جونگکوک خیلی عجیب شده بود الان شده بود ی جونگکوکی ک فقط میخواست یکیو ب فاک بده تا آروم بشه.
رفتم دستشویی ی آبی ب صورتم زدم اومدم بیرون
جونگکوک:اومدی بیبی بوی
تهیونگ:ن رفتم خب اومدم دیگه حرف الکی نزن کوک
جونگکوک:عزیزم چرا تیکه میندازی
تهیونگ:چون حرف الکی میزنی بیب
جونگکوک:این دلیل نمیشه ک بیبی بوی
تهیونگ:اینقدر ب روم نیار ک بیبی ام
جونگکوک:بیبی بوی
تهیونگ:جونگکوک
جونگکوک:جانم بیبی بوی
تهیونگ:یاا بسه دیگه اینقدر نگو بیبی بوی میرم ب یونجون میگما
جونگکوک:مثلا یونجون میخواد چیکار کنه
تهیونگ:میاد میزنتت
جونگکوک: اوه ترسیدم
تهیونگ:یونجوناا
یونجون سریع از آشپز خونه اومد بیرون
یونجون:چیشده؟کی مرده؟

ادامه دارد.......

for you ♡^-^Onde histórias criam vida. Descubra agora