part 8

81 15 0
                                    

تهیونگ:این داداشت اذیتم میکنه
جونگکوک:من اذیتت میکنم تهیونگ؟!من کی اذیتت کردم
تهیونک:همین الان
جونگکوک:ببخشید بیبی
تهیونگ:اینبار رو میبخشمت
یونجون رفت ت آشپز خونه پیش بومگیو،غذارو آماده کردن
خوردیم بعد از کلی فیلم دیدن خوابیدیم بومگیو یونجون واقعا کنار هم خیلی قشنگن
"Heeseung"
بیدار شدم سریع صبحونمو خوردم رفتم ی حموم 5دقیقه ای کردم اومدم بیرون.
چون جونگکوک میخواست به تهیونگ اعتراف کنه ب جفتم یعنی جیک و سوبین گفتم بریم ی جایی بعد برسونمتون خونتون.
خیلی خوشحال بودم جفتم رو پیدا کردم‌.
لباسامو پوشیدم موهامو خشک کردم رفتم کافه،چون من رییس کافه خیلی معرفی بودم مجبور بودم خودم برم
رفتم کافه چند دقیقه بعد یکی در زد اومد تو اتاقم جیک بود
هیسونگ:اوه سلام جیک، کاری از دستم بر میاد
جیک: سلام هیسونگ هیونگ من اومدم برا استخدام
هیسونگ:خب بگو سابقه کار داری؟
جیک:نه اولین بارمه
هیسونگ:خب ت میتونی قهوه درست کنی؟
جیک:اره من قهوه هام خیلی خوشمزن
هیسونگ:پس از این ب بعد کافه رو تمیز میکنی و قهوه درست میکنی.
جیک:یعنی استخدامم
هیسونگ:اره
جیک:از کی میتونم شروع کنم؟
هیسونگ:از الان
جیک:خیلی ممنون
هیسونگ:خواهش میکنم،اگه سوالی داری بپرس
جیک:ن سوالی ندارم با اجازه من برم
هیسونگ:باشه برو سر کارت
جیک رفت منم سرمو با کارام گرم کردم،جیک خیلی کیوت بود حرف زدنش اصلا همه چیش.
اینقدر درگیر کار بودم ک نفهمیدم کی عصر شد،ساعتمو نگاه کردم ساعت 6بود معلوم نیست جیک چیکارا میکنه.
رفتم بیرون از اتاقم دیدم جیک خوابش برده آخه کی سرکارش میخوابه
هیسونگ:جیک کی سر کارش میخوابه بیدار شو(عربده)
جیک شیش متر پرید ت هوا معلوم بود خیلی ترسیده
جیک:خ...خب ر... رییس م...من یدفعه خوابم برد
هیسونگ:از این ب بعد از این کارا نکن فهمیدی اگه نفهمیدی مجبورم اخراجت کنم!
جیک:ن رییس قول میدم دیگه تکرار نشه
هیسونگ:آفرین الان برو کافه رو تمیز کن
جیک:چشم رییس
جیک رفت کافه رو تمیز کنه، من واقعا نمیخواستم جیک رو اخراج کنم چون کافه من خیلی معروف بود و فقط برای پولدارها بود ممکن بود بیان دزدی
"Jake"
از حرف هیسونگ خیلی ترسیدم چون من واقعا ب این کار نیاز داشتم و این آلفای بد اخلاق میخواست منو اخراج کنه.
رفتم تمام کافه رو تمیز کردم چون کافه خیلی بزرگی بود خسته شدم دقیقا ی ساعت و نیم بود ک داشتم تمیز میکردم کمرم خیلی درد گرفته بود.
یه مشتری اومده بود ک قهوه میخواست منم رفتم قهوه اشو درست کردم و رفتم دادم بهش
جیک:بفرمایید قهوتون
مشتری:مرسی
دختره قهوه رو برداشت و منم رفتم داخل آشپز خونه
اومدم بیرون از آشپز خونه دیدم دختره داره با رییس حرف میزنه آخه کی با این آلفای بد اخلاق دوست میشه.
رییس برام دست تکون داد منم رفتم سمتشون
جیک:بله رییس
هیسونگ:بیا بشین پیشمون
جیک:آخه من نمیتونم شما با دوستتون اینجا نشستید
هیسونگ:من میگم بشین
جیک:چشم
نشستم رو صندلی جلوی دختره،دختر خوشگلی بود موهاش قرمز بود و رایحه اش گیلاس بود
هیسونگ:خب این دوست منه لی گاهیون البته جای خواهرمه
جیک:خوشبختم خانم گاهیون
گاهیون:عزیزم با من راحت باش خوشم نمیاد باهام رسمی حرف بزنی
جیک:چشم گاهیون
گاهیون:پسر خوشگلی هستیا
جیک:مرسی لطف دارید
یکی از زیر میز داشت دست میزد ب رونم دقت کردم دیدم دست هیسونگه آخه چرا داره همچین کاری میکنه.
منم دستمو گذاشتم رو دستش و آروم خواستم بلندش کنم ک با دستش محکم رونمو فشار داد نمی‌خواستم صدایی بدم ک کسی شک کنه.
مجبور شدم تکونی نخورم ک کسی بفهمه خیلی معذب بودم نمیدونستم چیکار کنم پس رفتم در گوشش و بهش گفتم:هیسونگ داری چیکار میکنی
هیسونگ:بیبی آروم باش بعداً باهم حرف می‌زنیم
جیک:اما هیسونگ من معذبم
هیسونگ:چرا بیبی؟
جیک:چون دستت داره اذیتم می‌کنه
هیسونگ:من دستمو بر نمیدارم
جیک:هیسونگ بعداً میدونم باهات چیکار کنم
هیسونگ:منتظرم بیبی
گاهیون:چی پچ پچ میکنید
هیسونگ:هیچی آبجی داشتم بهش میگفتم ک بعد چیکار کنه
گاهیون:آها خیلیم خوب
گاهیون و هیسونگ داشتن حرف میزدن ک دیگه گاهیون گفت میره ترس تمام وجودم رو گرفته بود بعد از اینکه گاهیون رفت هسیونگ دستمو گرفت و برد ت اتاقش.
جیک:رییس چیزی شده ک اینجوری میکنید
هیسونگ:من رییست نیستم جیک
جیک:منظورت چیه؟
هیسونگ:منظورم این ک تو باید مال من باشی چون من ازت خوشم میاد!
جیک:اما رییس
هیسونگ:اما ولی نداریم جیک ت مال منی جفت منی!
از این حرفی ک هیسونگ زد شکه شدم من جفتش بودم چطور ممکنه!
جیک:هسیونگ منم دوست دارم ولی ب عنوان ی دوست
هیسونگ:جیک چرا ناز میکنی من جفتتم دیگه
جیک:هیسونگ من باید فکر کنم نمیدونم چیکار کنم
هیسونگ:تا فکراتو میکنی بیا بریم خونه من زود باش پاشو لباساتو عوض کن
جیک:باشه
رفتم لباسامو عوض کردم و با هیسونگ رفتیم سوار ماشین شدیم.
رسیدیم خونه هیسونگ ک دل درد شدیدی گرفتم از هفته پیش علائم هیت رو داشتم ولی الان وقتش نبود رفتم روی کاناپه نشستم دلم خیلی درد میکرد داغ کرده بودم نمیدونستم چیکار کنم هیسونگ ت اتاقش بود داشت لباساشو عوض میکرد بلند اسمشو صدا زدم ک اومد.
هیسونگ:چیشده


ادامه دارد.....

تو خماری بمونید😂😂
_____________________
راستی اگر پیجی رو میخواید ک تم قدیمی داشته باشه و بهتون حس آرامش بده
_kpop_i_n
این آیدی پیج اینیستای منه دوست داشتید فالو کنید
بایییی

for you ♡^-^Donde viven las historias. Descúbrelo ahora