عشق ، منطق ، انتقام ! سه عنصر اصلی زندگیم هستن انسانهایی که توی زندگی من هستن اینطوری تقسیم بندی میشن !
کسایی که دوسشون دار ، عاشقشونم تو عشق
کسایی که رابطه ی منطقی و کازی و دوستی دارم
منطق !
و کسایی که نفرت دارم ازشون تو انتقام چون همیشه دنبال فرصتی هستم تا ازشون انتقام بگیرم و حرصشون بدم !
من انسانارو از روی اینا قضاوت میکنم !
الفام ! الفای فاکی من کیم تهیونگه فاکیه ! کسی که با تمام سلول های بدنم با تمام اتم های بدنم ازش بدم میاد و نفرت دارم چرا ؟! خب دلیلش رو الان میگم !
همه چی به 2 سال پیش برمیگرده ! دقیقا 2 سال پیش که تموم ارزوهام نابود شد !
فلش بک
همه چی عالی و بی نقص بود امگا و الفا توی دانشگاه معماری میخوندن ، همه چی خیلی خوب پیش میرفت امگا و الفا تصمیم گرفته بودن ازدواج کنن که یهو !
...
......
...
الفا: عزیزم بیا پدر و مادر جون ویدیوکال گرفتن !
امگا ظرف توت فرنگی رو تو دستش گرفت نگاهی تو اینه به خودش کرد و سمت الفاش اومد ، ظرف رو روی میز گذاشت
امگا : سلام خوبین ؟!
مادر تهیونگ : خوبیم عزیزم عالی هستیم داریم میایم کره ! باورتون میشه دوباره برمیگردیم سئول !
و این کلام لبخند امگا رو کاملا محو کرد .
امگا توی ذهن و..
(چیییی نه خواهش میکنم نه خواهش میکنم من اینهمه مدت دنبال جفتی گشتم که خانوادش دور باشه و ...الان میتونم خودم رو بکوبم تو دیوار ؟!)
الفا: خوبی عزیزم ؟! انگار تو فکری ؟!
امگا لبخند فیکی زد و گفت : نه خوبم خوبم ،چه عالی حالا کی میان ؟!
الفا لبخندی زد و گفت : فردا ساعت 15:00
و امگا احساس کرد که تمام بدشانسی های دنیا رو سرش ریختن .
....
.......
....
امگا با لبخندی سینی قهوه رو روبه مادر شوهرش گفت :خوش اومدید مادر جون
مادرتهیونگ فنجون قهوه رو برداشت و روی میز گذاشت .
امگا لیوان قهوه رو سمت پدر تهیونگ گرفت و پدر تهیونگ فنجون رو روی میز گذاشت و لبخندی به امگا زد .
امگا سمت الفاش رفت و سینی رو روی میز گذاشت.
پدر تهیونگ : تصمیم گرفتیم شرکت رو بیاریم سئول و مدیریتش رو به شما یعنی تو و جنی میدیم !
تهیونگ :اما پدر من
پدر تهیونگ : رشته ات مهم نیست !اداره کردن یه شرکت خیلی بهتر از معمار بودنه
در خونه زنگ خورد و امگا با تعجب به طرف الفا برگشت
امگا: مهمون داشتین؟!
مادر تهیونگ لبخندی زد و درو باز کرد و گفت : جناب هوسوک و جنی هستن !
و امگا با دیدن جنی اخماش توی هم رفت این همون دختره بود که همش تعریفش رو میکردن ! همونی که قرار بود همسر الفاش بشه ؟!
پاشدن و احترامی برای عموی تهیونگ گذاشتن و سر جاشون نشستن که جنی با خنده ای و ناز و عشوه گفت : مشتاق دیدار پسر عمو
و ما اینجا شاهد امگایی بودیم که داشت بازوی الفاش رو محکم فشار میداد جوری که داشت به کبودی میزد .
جنی : شما هم حتما جفت ایشونید ؟! هه اصلا به تهیونگ نمیخورید اخه !
امگا با اخم کوچیکی حرفاش رو با لحن مسخره کننده ای تو صورت امگای روبروش کوبید !
کوک : عشق فرق داره عزیزم ! تهیونگ و من دیوانه وار عاشق همیم ! و هیچی هیچ کس مهم نیست !
تهیونگ اب دهنش رو قورت داد و خم شد و کنار گوش امگا گفت : عزیزم بازوم داره کبود میشه !
امگا دستش رو کشید و دست به سینه نشست !
و دوتا امگا با اخم بهم نگاه میکردن .
...
......
...
تقریبا همه چی داشت خوب پیش میرفت امگا توی دانشگاه درسش رو ادامه میداد ، الفا توی شرکت با جنی کار میکرد و امگا به زور جنی رو تحمل میکرد قرار بود دوماه دیگه به طور رسمی جفت هم بشن .
امگا با وسایل تو دستش در اتاق تهیونگ رو باز کرد که با صحنه ای که دید کاملا وسایل پخش زمین شد تهیونگ و جنی همدیگرو میبوسیدن !
اخماش تو هم رفت و در رو کوبید و به سمت در خروجی رفت .
...
.....
..
نمیدونست چندین هفته است که از روش گذشته اها دو هفته ! دو هفته بود که از هم جدا شده بودن البته تهیونگ قصده جدا شدن نداشت و امگا با پافشاری ازش جدا شد .
پایان فلش بک
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __
و این طوری شد که همه چی بهم ریخت تمام ارزو هام و تمام رویاها و..
الفام ! هرجوری قضاوت میکنم به یه چیز میرسم انتقام !
عشق : قلبی که تیکه تیکه کرد
منطق : الفایی که امگا داره حق نگاه کردن و ارتباط برقرار کردن و دست دادن و.. با امگاهای دیگه رو نداره ! چه بماند بوسیدن
انتقام ! الفایی که به امگاش خیانت میکنه امگا در مقابلش یه وظیفه داره انتقام
امگا نگاهی به شرکت روبروییش یعنی شرکت TJکرد و با پوزخندی گفت : اماده باش کیم تهیونگ انتقامی تو راهه !
شرکت TJ اسمشم مسخره هست مثل ادماش ! اخه میدونین TJ اول اسم تهیونگ و جنی ایشالا به پای هم پیر بشن مغ عشق های رو مخ فاکی عوضی البته اگه بتونن !
من خب حالا خودم من شدم مدیر عامل شرکت art bunny حریف اصلی و مخفی کیم تهیونگ !
__ __ __ __ __ __ __ __ __ ___ __
و دوباره هایی اینم پارت اولمون امیدوارم دوست داشته باشین ببخشید که چک نکردم پارت بعدی قرارههه خیلیییی خنده دار باشه این پارت زیادی چیز نیست چون باید میفهمیدیم که چه اتفاقی افتاده ! اتفاقات خیلییی جالبی منتظرمونه امیدوارم حمایت کنید و ووت و کامنت بدید .
منتظر نظراتتون و کامنتا و ووتاتون هستم .
خب تا پارت بعدی و اتفاقات جالب و خنده دار بایی
KAMU SEDANG MEMBACA
عشق-منطق-انتقام |Amore-logica-vendetta |vk
Manusia Serigalaزندگی من سه عنصر داره انسانهایی که تو زندگیم هستن اینطوری تقسیم میشن ! عشق _منطق _انتقام ! الفام ! هر سه ی اینا میشه هر جوری قضاوت کنم به یه چیز میرسم انتقام ! عشق: قلبم که تیکه تیکه کرد ! منطق: الفایی که امگا داره ، حق نگاه کردن به یه امگا ، دست...