یه شب دیگه هم گذشت و جونگکوک بیش از اندازه دلش برای تهیونگش تنگ شده بود.. کل اون چند روز رو که با مردای حامله و بچه های زیاد و الفاهای قویشون گذشته بود رو از نظر گذروند.. دنیای جالبی بود اما جونگکوک مال خودشون و ترجیح میداد..یه زندگی عادی با دعواها و کش مکش های خودشون...
بی نهایت دلتنگ توله سگ قشنگش بود... همون حین که داشت به تهیونگ فکر میکرد و ارزو کرد پیش دوست پسر جذاب و کیوتش برگرده.. بیاد کل کل هاشون سر دنیای موازی افتاد..
چقدر تهیونگ و باور نکرده بود و فکر میکرد دروغ گفته و واقعا باور همچین مسئله ای آسون نبود...
عمیقا از همه ی حرفاش پشیمون شده بود و نزدیک بود گریش بگیره، تهیونگ گفته بود یه فرشته خانومی اون و به دنیای موازیش برده بود اما جونگکوک هیچ الهه، پری یا فرشته ای ندیده بود اصلا هیچ خانومی ندیده بود...
کمی توی جاش تکون خورد، آهی کشید و به پهلو خوابید... تنها کاری که ازش بر میومد دعا کردن بود و منتظر موندن..
اشکاش دونه دونه سرازیر شدن و روی گونش و چونش میریختن... دلش داشت از دوری تهیونگ میترکید و میخواست دوباره فریاد بزنه ولی بفکر هان کوچولو افتاد و لباش و بهم فشرد...
ناگهان صدای تهیونگ از بغل گوشش اومد: اوه جونگکوکاا خودتییی؟
جونگکوک به عقب برگشت توی تاریکی نمیتونست خوب تشخیص بده تهیونگ رو... نزدیکش شد و همونحور که نزدیک به زجه زدن بود با بغض گفت: توله سگ قشنگم تویی؟
و شنیدن همین جمله کافی بود تا تهیونگ محکم بسمت خودش بکشتش و بغلش کنه... بوی عطر تلخ تهیونگ که زیر بینیش پیچید، جونگکوک با صدای بلند شروع به گریه کردن کرد...
دوتایی تو بغل هم نیم ساعتی گریه کردن و بعد از چندتا بوسه ی طولانی به پیشنهاد تهیونگ بیرون رفتن تا یه نوشیدنی بزنن و درباره ی اتفاقی که افتاده حرف بزنن
همینکه به روشنایی رفتن و تهیونگ نگاهش به لباس کثیف و لکه ای و شلوار خاکی جونگکوک و موهای شلختش افتاد، ازش جدا شد و با اخم و لحنی جدی گفت: تو کی هستی؟
جونگکوک با تعجب گفت: جونگکوک
تهیونگ: میدونم جونگکوکی چجوری اینجا اومدی؟ از کجا بلدی ادای دوس پسرم و در بیاری؟
جونگکوک با چشمای گشاد شده گفت: تهیونگ چی میگی من خودمم
تهیونگ عصبی گفت: خودم کیه؟
جونگکوک: دوس پسرت؟ عشقت؟ احتمالا شوهر آیندت؟
تهیونگ دوباره سر تا پای جونگکوک و بررسی کرد و با یه نیشخند گفت: دوس پسر من سر و وضعش اینجوری باشه خودش و میکشه
YOU ARE READING
where am I?
Fanfiction(completed) couple: Vkook genres: Fantasy, Romance, Smut, Drama خلاصه: یه تهکوکن که کلی با هم مشکل دارن.... . . یه چند شاتیه کوتاهه بیاین تعطیلات عید و روزای اول قرن جدید و دور هم بگیم و بخندیم (◕ᴗ◕✿)