•‌࿇𝐏𝐀𝐑𝐓 𝟑࿇•

428 80 2
                                    

واقعا چرا باید با این دراز میرفت توی یه خونه؟ بخیال خواست حواسشو پرت کنه

بکهیون:خب اسمت چیه؟
پسر سرشو بالا اوردو از چشماش که معلوم بود ناراحته گفت:تهون...اوه تهون

بکهیون:اسم جالبی داری!...منم بکیهونم...بیون بکیهون

پسر لبخند تلخی زدو روشو برگردوند ناراحت از اینکه نتونست کمی خوشحالش کنه روبه چانیول گفت:دراز...اهنگ داری؟

چان اخمی کردو گفت:نه فقط تو داری

پشت چشمی براش نازک کرد و سریع ضبط روشن کرد که یکدفعه شروع به پخش کرد....boys like i mama
چشماش درشت شدو سریع ردش کرد و با شنیدن اهنگ بعدی ضبط و قطع کر مو گفت:اصن اهنگی داری توش بفاک رفتن و گی و سکس نباشه

چان:نه
یکدفعه صدای تهون از پشت سرشون اومد:ببینم شما یه زوجین؟

برگشت و گفت:دلت میخواد بمیری؟

یکدفعه چان برش گردوندو گفت :درست باهاش حرف بزن

بکهیون:خب داره بدنامم میکنه

چان پوزخندی زدو گفت:بدنام بودی

خواستن بزنتش که ماشین از حرکت ایستاد و چان گفت:رسیدیم

اما تهون پیاده نشدو گفت:سهون....کجاست؟

بکهیون:تو پارک
یکدفعه با چیزی که بهش خورد اخی گفت و دید یه درخت خودشو بهش زده

چانیول:الان بهش زنگ میزنم بیینم کجاست

بکهیون:به عنوان یه نوجون چهارده ساله زیادی میفهمی

چان نیشخندی زدو گفت:از مزایای داداش سهون بودنه

خندید و چان با یه مکالمه ی دو دقیقه ایی گوشیو قطع کردو گفت: الان میرسه

با گرفتن دست تهون بردش و بکهیون پشت سرشون راه افتاد وارد پذیرایی شد و خودشو روی مبل ولو کرد و چان سمت اتاقش رفت و به خدمتکارا سپرد که اتاقی برای تهون و سهون اماده کنند و اما تهون که وسط سالن ایستاده بود

بکهیون:هی..بچه...چرا وایستادی؟
تهون بی هیچ حرفی نشست کنارش خودش که کنجکاو شده بود نشست و گفت: تو یعنی هیچ سوالیی نداری؟.خب منم حوصلم سر رفته

تهون چشماش برق زدو گفت: چرا...دارم

خوشحال گفتم:خب میشنوم

تهون:خب...من خیلی دوست داشتم بدونم که بچه چطوری بدنیا میاد اما هیچکس بهم نمیگه

لبخند تلخی زد و گفت: راجب لک لکا شنیدی؟

مشتاق سرشو تکون داد و بکهیون ادامه داد: همش دروغه

یکدفعه صدای داد کسی اومد:من به اون غول اعتماد نداشتم نگو بدتراز اونم هست
برگشت و با دیدن سهون و لی و کای و سوهو و لوهان گفت:شماها چرا اومدین؟

•‌𝐃𝐄𝐀𝐃𝐋𝐘 𝐇𝐈𝐆𝐇 𝐒𝐂𝐇𝐎𝐎𝐋•‌Where stories live. Discover now