•‌࿇𝐏𝐀𝐑𝐓 𝟒࿇•

381 70 1
                                    

کنار پسر خوابیده رویه تختش با یه حوله نشسته بود
پسر کوچولوش یکی از پیرهن هاشو یه لطف برادرش به تن کرده بود و خیلی ملوس تویه خودش جمع شده بود
لپ هاش پف کرده و لب هایه برجستش خیس شده بود و خوب حسابی تویه چشم بود
هوفی کشید و تلاش کرد به رون هایه شیری پسر نگاه نکنه
حوله رو روی تخت انداخت و لباس زیرشو به تن کرد
گرمش بود
بدنش داشت آتیش می‌گرفت
شلوارکی تن کرد و بدون توجه رویه تخت دراز کشید
لحاف خنک رویه بدن خودش و پسری ک هر بار با شیطنت آن را زمین مینداخت کشید
دستی به موهایت خیسش کشید و پشت به پسر دراز کشید
با حس حقله شدن دستی دور کمرش و کشیده شدن بینی و موهایه لطیف پسر روی کمرش سرشو کج کرد و بهش خیره شد
بکهیون همون‌طور که دماغشو بهش می‌مالید صدای کیوتی از خودش درآورد:خیلی بویه خوبی میدی

یعنی اون شیطان کوچولو بدجنس میتونست آنقدر بامزه و خوردنی باشه
تک خندی زد و سمتش برگشت
دستاشو دو طرف صورتش گذاشت و فشار داد که لب هاش غنچه شد و صدایی ازش خارج شد
با خنده سرشو روی پیشونی پسر گذاشت
دستشو بین تارهایه موهاش فرستاد و سرشو رویه سینش گذاشت
به چهره سرخ شدش خیره شد

چانیول:فردا قراره پوستمو بکنی

خنده ای کرد :پسر کوچولویه شیطون من

محکم بدن ظریفشو به خودش فشار داد تا صدایه اعتراضو بشنوه

_________

فلش بک(چند هفته پیش)

با لم دادن به مبل نفس راحتی کشید و گفت:من عاشق این اخر هفته هام

کای از توی سالن داد زد:اره خب منم تن لشمو هر هفته میوردم مینداختم رومبل تا صبح عین سگ میخوردم و همه چی مجانی بود ....اره منم عاشقش میشدم

لی که سرش توی کتابش بود گفت:راس میگه باهاش موافقم

لبشو ورچیده کرد که کسی بغلش نشست و دستشو دور گردنش انداخت و گفت:چه زری زدین؟...هرچی دلش میخواد میخوره.‌...همش مال خودت

سهون:باشه هرچی تو بگی...ولی چان...دستتو بردار گردنم درد گرفت

چان سریع دستشو برداشت و کای با کلی خوراکی وارد سالن شدو گفت:شنیدم داداش کرموی من دست گل به اب داد

چان نیشخندی زدو گفت:دست گل که نه...ریده

با این حرف چان پخش زمین شدمو لیم طوری میخندید که چالش معلوم شه و کایم از تاسف سرشو پایین انداخته بود و ریز میخندید

لی خواست بحثو عوض کنه که گفت:میگم...سهونا...عجیبه که تو تا الان با کسی دوست نشدی
سهون:چون حال ندارم

چان نفسی کشیدو گفت:چه عجب ....تا باشه از این حال نداشتنا

ولی یکدفعه جدی شد و گفت:ولی یکی هست

•‌𝐃𝐄𝐀𝐃𝐋𝐘 𝐇𝐈𝐆𝐇 𝐒𝐂𝐇𝐎𝐎𝐋•‌Where stories live. Discover now