«پارت‌اول»

2K 293 28
                                    

شروع

فلیکس: عمرا اگه بتونممممم. دیگههههه نمیشههههه.

هان: وای این مرتیکه خیلی رو مخه. فقط یه ساعت داشت سعی میکرد توضیح بده گروه بندی هامون و خودش انجام میده برای پروژه. یعنی به لاک پشت گفته زکی.

فلیکس سرشو از روی میز بلند کرد و کلافه چنگی به گوشیش که روی میز بود زد: وای من دیگه نمیتونم برای کلاس بعدی بمونم میخوام بپیچونم.

هان: موافقم بیا فقط بریم.

هر دو پسر وسایلشونو جمع کردن و خواستن به سمت خروجی دانشگاه راه بیفتن که متوجه جین شدن که به سمتشون می دوید و بلند بلند اسمشونو صدا میکرد.

هردو پسر با تعجب برگشتن و با تعجب به جین نگاه کردن.

جین بعد از رسیدن به پسرا شروع به نفس نفس زدن کرد.

فلیکس: جینی، چیشده؟ اتفاقی افتاده؟

جین: الانـ..لیسـ...لیسته...هوففف.

هان: خب بابا نفس بگیر بعد حرف بزن.

جین نفس عمیقی کشید و بعد صاف ایستاد: لیست ترتیب خوابگاه و الان زدن روی روی برد بیاین ببینین.

فلیکس و هان هر دو همزمان توی پیشونیشون زدن.

فلیکس: به کل این جابه جایی کوفتی و یادم رفته بود.

هان: واقعااااا درک نمیکنم این قانون جدید مسخره ازکجا درومده.

جین: بیاین ببینین زود.

اینو گفت و از فلیکس و هان دور شد.

فلیکس و هان کلافه و پر استرس بهم نگاه کردن.

هان: اگه از هم جدامون کرده باشن چی؟

فلیکس: میریم اقای یانگ و کچل میکنیم جابه جا کندمون. نگران نباش.

با اینکه خودش خیلی نگران بود ولی سعی در اروم کردن دوستش داشت.

فلیکس: بیا ببینیم حالا شاید با هم مونده باشیم.

هر دوپسر با هم به سمت مرکز دانشگاهشون راه افتادن. هیچکدومشون نمیخواستن با فرد دیگه ای هم اتاق بشن.

وقتی به برد دانشگاه رسیدن هردو نفس عمیقی کشیدن.

فلیکس: من تحمل ندارم هانی، تو برو ببین بیا بهم بگو.

هانی پوفی کشید: باوش.

فلیکس پشتشو به برد کردو هان به سمت برد رفت تا اسم خودشو پیدا بکنه.

بعد از گذشت چند ثانیه هان با جیغ به سمت فلیکس رفت و از پشت پرید روش.

هان: واااااای لیکسی باهم هم اتاقییییممممممم باز. وااااااای هوراااااااااا. دووووووووود خیلی خوشحالمممممم.

{My Annoying RoomMate, Full}Where stories live. Discover now