The Stupid Manager - Part 2

140 36 11
                                    

با کلافگی موهاش رو که انگار امروز حسابی باهاش سر لج افتاده بود رو حالت داد و وقتی دوباره به هم ریخته شد با حرص چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید.
هر لحظه ممکن بود شونه رو بکوبه توی آینه و بیخیال همه چی بشه.
+بذار ببینم
جین در حالی که سعی داشت عصبانیت و استرسش رو کنترل کنه گفت:
_لعنتی روزای دیگه خوب حالت میگرفت نمیفهمم چرا الان که انقد برام مهمه حالت نمیگیره
مینهو اسپری مو رو از روی میز برداشت و همینطور که با شونه موهای جین رو حالت میداد از اون اسپری بهش زد تا بهتر بایسته.
جین_هی زیاد نزنی موهام مثل چوب خشک بشه
مینهو_نگران نباش درستش میکنم تو اون سشوار رو بده به من
جین سشوار رو روشن کرد و بهش داد که مینهو شروع کرد به سشوار کردن موهاش.
وقتی مطمئن شد موهاش خوب حالت گرفته سشوار رو خاموش کرد و گفت:
_بیا...دیدی انقد حرص خوردن نداشت؟
جین نفس عمیقی کشید و به سمت کمدش رفت.
کتش رو برداشت و همینطور که اونو تنش میکرد از اتاقش خارج شد.
مینهو در حالی که دنبالش میرفت و باهم از خونه خارج میشدن گفت:
_ببین اصلا استرس نداشته باش یه مصاحبه ی سادس که تو از پسش بر میای اصلا نگرانش نباش و با خیال راحت برو به سمت کمپانی
وسط راه متوقف شد و به سمت مینهو چرخید:
_مگه تو نمیای؟
مینهو_من؟...برای چی بیام آخه؟کلی کار توی شرکت دارم
جین_شوخی نکن مینهو یعنی میخوای منو تنها بذاری؟
مینهو_دیوونه شدی؟...من کجا بیام آخه مگه موقعی که بخوای مصاحبه کنی من میتونم باهات بیام تو اتاق
جین نفس کلافه ای کشید و جواب داد:
_باشه نیا
قدم هاش رو تند کرد و از ساختمان خارج شد و به سمت خیابون راه افتاد.
مینهو خندید و با صدایی بلند گفت:
_کجا میری؟ بیا با ماشین برسونمت خب
جین همینطور که به راهش ادامه میداد با دهن کجی جواب داد:
_نمیخواد...برو به کارت برس
______
وارد ساختمان بزرگ کمپانی شد و نگاهی به دور تا دور محیط انداخت.
از این همه بزرگی و مجلل بودن این ساختمان حسابی تعجب کرده بود!
خواست آب دهنش رو قورت بده که متوجه شد از شدت استرس دهنش کاملا خشک شده.در بطری توی دستش رو باز کرد و کمی از آبش نوشید و همزمان به سمت میز منشی رفت.
_روز بخیر خانم...برای مصاحبه ی کاری اومدم
+شما کیم سوکجین هستین؟
_بله
+طبقه ی سوم اتاق بیست آقای جونگ منتظرتون هستن
سری تکون داد و به سمت آسانسور رفت.
وارد طبقه ی سوم شد و به سمت اتاقی که بهش گفته بودن رفت و در زد.
وقتی اجازه ی ورود گرفت وارد اتاق شد که تنها یه نفر رو داخل اتاق دید.
با تردید زمزمه کرد:
_آقای جونگ؟!
مرد جوان با زدن لبخندی جواب داد:
_خودمم...شما باید کیم سوکجین باشی درسته؟
سری تکون داد و به نشونه ی احترام کمی خم شد:
_بله
از جاش بلند شد و به سمت جین اومد و دستش رو به سمتش دراز کرد:
_خوشبختم...من هوسوکم
متقابلا باهاش دست داد و جواب داد:
_خوشبختم
هوسوک همینطور که به سمت صندلی ها میبردش تا بشینن گفت:
_رئیس رزومت رو دیده و تایید کرده و خواسته فورا شروع به کار کنی...ولی برای اینکه مراحل بصورت طبیعی طی بشه من یه مصاحبه ی کوتاهی باهات میکنم
جین ابرویی بالا انداخت و با تعجب پرسید:
_فورا شروع کنم؟
هوسوک_آممم آره
صداش رو پایین آورد و ادامه داد:
_راستش منیجر قبلی آرتیستمون استعفا داد و خیلی غیر منتظره گذاشت رفت...برای همین نیاز داریم سریعا منیجر جدید کارش رو شروع کنه
جین سری تکون داد و پرسید:
_شمام منیجرین هوسوک شی؟
هوسوک همینطور که مینشست جواب داد:
_بودم...اما الان نیستم...ولی بخاطر اینکه قبلا کارم دقیق تر از بقیه بوده رئیس خواسته من باهات مصاحبه کنم
جین سری تکون داد و جواب داد:
_من در خدمتم...مصاحبه رو شروع کنیم؟
هوسوک سری تکون داد و شروع کرد به سوال پرسیدن و حرف زدن.
هر سوالی که میپرسید جین با تسلط کامل جواب میداد و همین باعث میشد هوسوک بیشتر ازش خوشش بیاد.
چند دقیقه ای گذشت تا اینکه هوسوک گفت:
_خب...باید بگم که مصاحبه خیلی عالی انجام شد...یه سری فایل هست که بهت میدم تا بخونی و بعضی چیزارم روزا که میای کمپانی خودم بهت میگم...فعلا میتونیم بریم تا با همکارا ملاقات کنی و از همه مهمتر کسی که قراره منیجرش باشی رو ببینی
به ساعتش نگاه کرد و ادامه داد:
_فک میکنم بیست دقیقه دیگه برسه...بیا بریم کمپانی رو نشونت بدم
از اتاق خارج شدن و هوسوک شروع کرد به تعریف کردن هرچی که مربوط به کمپانیه و توضیح دادن قسمت های مختلفش!
وارد یکی از اتاقا شدن که مشخص بود اتاق ضبط موسیقیه.
هوسوک همینطور که جلو میرفت خطاب به جین گفت:
_با مین یونگی آشنا شو...بهترین دوست من و یکی از بهترین آهنگسازای کمپانی
از جاش بلند شد و به سمت جین چرخید که هوسوک گفت:
_جین منیجر جدیده...
به جین نگاه کرد و لب زد:
_راستی اشکالی نداره که باهات صمیمی باشیم؟ما وقتی همکار جدید میاد دوست داریم سریعتر باهاش ارتباط دوستانه داشته باشیم
جین_اشکالی نداره
رو به یونگی کرد و دستش رو دراز کرد:
_از دیدنتون خوشحالم یونگی شی
هوسوک_قرار شد صمیمی باشیم...یونگی صداش کن
یونگی باهاش دست داد و گفت:
_خوشبختم جین
هوسوک_خب...شما اینجا بمونید و باهم بیشتر آشنا بشین تا من برم و برگردم
جین سری تکون داد و به سمت دستگاهی که یونگی باهاش کار میکرد چرخید.
هیجان زده به دکمه ها و تنظیمات نگاه کرد و لب زد:
_چقد دکمه و تنظیمات داره
یونگی سری تکون داد که جین گفت:
_سخت نیست؟
یونگی لبخندی زد و در جواب گفت:
_اصلا...من مدت زیادیه این کارو میکنم و واقعا عاشقشم
جین_خیلی جالبه
یونگی_میخوای همین الان یه موزیک کوتاه بشنوی؟
جین با اشتیاق سرش رو به نشونه ی مثبت تکون داد که یونگی شروع کرد.
به شکل بداهه آهنگ جدیدی ساخت و بعد از چند دقیقه اونو تموم کرد و به جین نگاه کرد.
جین_خیلی باحاله...اینو همین الان ساختی؟
سری به نشونه ی مثبت تکون داد.جین نشست روی مبل گوشه ی اتاق و خواست چیز دیگه ای بگه که در باز شد و صدای هوسوک ‌اومد.
+خب ما اومدیم
جین با تعجب به سمت در چرخید که دید همراه هوسوک پسر قد بلندی وارد اتاق شد.
هوسوک_جین...با نامجون آشنا شو...کسی که قراره تو از این به بعد منیجرش باشی
با استرس از جاش بلند شد که پاش خورد توی میز جلوش و بطری آب روی میز افتاد.
نامجون پوزخندی زد و زمزمه کرد:
_از همین اول مشخصه چطوریه!
جین بطری آب رو سر جاش گذاشت و لب زد:
_معذرت میخوام
جلو رفت و دستش رو به سمت نامجون دراز کرد:
_من کیم سوکجین هستم...خوشبختم
نامجون کمی مکث کرد و با تردید بهش دست داد.
جین نگاهش رو به چهره ی نامجون دوخت.اینطور که پیداس خیلی مغروره و قراره بهش سخت بگیره!!

ادامه دارد...

The Stupid ManagerWhere stories live. Discover now